آنتی ماسون & صهیون کد : 3-16 خرید و فروش ویلا 3 خوابه درمازندران.چمستان.امیرآباد 260 متر زمین با 170 متر بنا ویلا دوبلکس 3 خوابه محوطه سازی منظره رو به جنگل فاصله با جاده 200 متر با جنگل 5 دقیقه با دریا 20 دقیقه دارای جاده اختصاصی
تماس با ما : رضا حبیبی 09119020268 عکس بیشتر در ادامه ی مطلب ... ادامه مطلب ... جمعه 8 شهريور 1398برچسب:ویلا شمال چمستان, :: 13:2 :: نويسنده : رضا
با هر توان مالی صاحب زمین و ویلا در شمال شوید بصورت نقد و اقساط تماس با ما : 09119020268 ایمیل : shomal.vila1@gmail.com یک شنبه 8 مرداد 1398برچسب:نوسترآداموس و پیش گویی هایش , :: 13:47 :: نويسنده : رضا
با سلام خدمت همسنگران گرامی نوسترآداموس کیست؟ مایکل دی نوسترآداموس در استان پروانس در جنوب فرانسه به دنیا آمد. می گویند پدران و نیاکانش یهودی بوده اند. پدربزرگش به تربیت و تعلیم او پرداخت و تا اندازه ای به او ریاضیات و نجوم و نیز زبان های لاتین و یونانی آموخت. در سال 1522پدر و مادرش او را به دانشکده ی مون پلیه فرستادند تا پزشکی بخواند. در سال 1552کتابی در طب نوشت و تعدادی از روش های خود را برای معالجه طاعون در آن آورد. 4 سال بعد میان شهر های مختلف فرانسه و ایتالیا رفت و آمد می کرد و کتاب هایی درباره ی جادو و ستاره شناسی به دست آورد. سپس به دانشکده ی مون پلیه بازگشت تا اینکه در سال 1529دکترایش را گرفت. در این دوره مشهور بود که او گرایش های ویژه ای در درمان بیماری ها دارد که بر خلاف روش های رایج است،به ویژه که او خون گیری و حجامت را به عنوان درمان به کار برد. پس از گرفتن مدرک دکترا در سال1529در شهر agen در فرانسه ماندگار شد و با دختری ازدواج کرد و از او صاحب یک پسر و یک دختر شد.با فراگیرشدن طاعون دو فرزند و همسرش درگذشتند و او نتوانست آن ها را نجات دهد. پدر و مادر همسرش از او شکایت رسمی کردند و از او خواستند مهریه ی دخترشان را بپردازد. مشکلات او به همین جا ختم نشد،بلکه دادگاه های تفتیش عقاید که زیر نظر کلیسای کاتولیک آن زمان بودند، از او خواستند که در شهر Toulouse در فرانسه،به اتهام کفر، در برابر آن ها حاظر شود. زیرا در برابر یکی از کسانی که مجسمه مریم باکره را می ساخت ایستاده بود و به او گفته بود " تو فقط شیطان هایی چند درست می کنی " او از این فرمان خودداری کرد زیرا می ترسید اعدامش کنند. پس گریخت و پنهانی به سفر پرداخت و در سال 1544 به Salon در فرانسه رسید و آنجا با بیوه ای ثروتمند ازدواج کرد و صاحب چند فرزند شد.باقیمانده ی عمرش را در همان شهر در خانه اش به سر برد. او اتاق فوقانی خانه اش را برای مطالعه و کار نجوم و جادوگری و سیر و سلوک انتخاب کرد.او بعدها این کتاب ها را سوزاند.برخی معتقدند که مهم ترین الهام بخش او کتابی به نام راز های مصر de Mysteries Agyotorum بوده است.او در این اتاق از سال 1547 شروع به پیشگویی کرد. نوستر آداموس چگونه به این پیشگویی ها دست یافت؟ خود او در نامه ای که به پسرش قیصر نوشت،به این سؤال می پردازد .او نخست می گوید:این ها یک نور خدایی هستند که روشنی بخش راه کسانی می شوند که به این کار می پردازند، و دیگر این که بخشش و لطف خدایند، و سوم این بررسی و شناسایی ستارگان و گردش آن ها و محاسبه و بهره گیری از آن هاست. او به گونه ای پنهان به بعد چهارمی نیز اشاره می کند که آن استفاده از سحر و جادو و علوم غریبه Occult و پرداختن به آن هاست،که حکمای پیشین در مصر و یونان و بابل آن را بسیار پیش برده بودند.او به پسرش خبر می دهد که کتاب های زیادی در این زمینه ها داشته و همه ی آن ها را سوزانده است.او در نامه ای به پسرش سزار می نویسد: " از سحر نادرست بپرهیز و به ستاره شناسی و نجوم سرگرم باش.من با آن توانسته ام به کمک کشف و وحی و حساب های پیاپی پیشگویی کنم.از ترس آن که کتاب های علوم غریبه که قرن ها پنهان مانده بوده اند،آشکار شوند و زیانی از خواندن آن ها پدید آید،آن ها را سوزاندم.و من نخواستم محتوای هولناک و ترسناک آن ها روشن شود." اوکتاب خود را با دو بیتی زیر شروع می کند: " شبانگاه به تنهایی در کتابخانه پنهانی نشسته آن از مس است و بر یک سه پایه نهاده شعله ای کوچک از یک سوراخ بیرون می آید و کسی که نباید بیهوده سخن او را پذیرفت،به پیروزی دست می یابد چوب بلند یا دست در میان سه پایه نهاده می شود و قطراتی آب بر دامن جامه و پاهای خویش می پاشد آوایی؛ترسی؛او در جامه ی خویش می لرزد درخشش خدایی،پروردگار در جایی نزدیک او نشسته است". در این دو بیتی برخی از نشانه های پرداختن به سحر و جادو آشکار است.شب هنگام است. نوسترآداموس تنها در اتاق مطالعات خود نشسته،در برابر او ظرفی مسین قرار دارد که پر از آب است و بر یک سه پایه کوچک نهاده شده. پیشگو در آب می نگرد. تا آن جا که می بیند آب تیره شد و بخار گشت و آینده اندک اندک پدیدار شد.او را خیس می کند و از آن آب بر گوشه ی لباس و پاهایش می پاشد. از نیرویی که در درونش هست،اندکی احساس ترس می کند.آن چه درحالت کشف و الهام دیده می نویسد. از سوی دیگر جدا ممکن است او کتاب های مسلمانان چه آن هایی که به ما رسیده،چه به ما نرسیده است را در زمینه ی پیشگویی ها و ملاحم که در احادیث نبوی فراوان هستند،دیده باشد.این روایات درباره ی آینده هستند.ممکن است او آنچه می خواسته از روی این روایات نوشته باشد. درضمن بعضی از پیشگویی های او کاملا غلط هستند.او پیچیده نویسی و گمراه سازی را به جای روشن سازی به کار گرفته است و در بسیاری از پیشگویی های خود تاریخی ذکر نمی کند..خودش در نامه ای به پسرش نوشته از ترس این که به خاطر جادوگری او را بسوزانند،اینگونه نوشته است. پنج شنبه 5 مرداد 1398برچسب: نقد فیلم Inception (تلقین) از منظر قرآن کریم, :: 8:32 :: نويسنده : رضا
بسم الله الرحمن الرحیم
نقد فیلم Inception (تلقین) از منظر قرآن کریم
کلیات فیلم:
این فیلم داستان 6 شخص را روایت می کند که تصمیم دارند با سه مرحله ورود به خواب شخصی ثروتمند او را وادار کنند تا ثروت پدر خویش را بر باد دهد تا به این نحو بر امپراتوری او خاتمه دهند.
اکنون به آیات قرآن که با روال داستان این فیلم مطابقت دارد می پردازیم:
1.و لتجدنهم احرص الناس علی حیوه و من الذین اشرکوا یود احدهم لو یعمر الف سنه و ما هو بمزحزحه من العذاب ان یعمر و الله بصیر بما یعملون (سوره بقره آیه 96)
و بر همه پیداست که یهود به حیات مادی حریص تر از همه خلقند حتی از مشرکان، از این رو (هر یهودی) آرزوی هزار سال عمر می کند و (اگر به آرزویش برسد) عمر هزار سال هم او از عذاب خدا نرهاند و خدا به کردار آنان آگاه است.
از آنجایی که یهودیان افکاری ماتریالیستی داشته و تمام خلقت را همین بعد مادی می دانند به همین دلیل حقایقی مانند زندگی پس از مرگ، روح، معاد و... را نفی می کنند و معتقدند که این دنیای مادی با مرگ به پایان می رسد و هرکس باید از ثانیه های عمر خود لذت ببرد و به این جهت هموراه به دنبال راهی است برای افزایش عمر خویش.در این فیلم این مژده به مخاطب داده می شود که هر کس با توسل به اجنه و شیاطین می تواند هزاران سال عمر خویش را افزایش دهد و جاودانه باشد.تصویر سمت راست مرد جوانی است و تصویر سمت چپ همان مرد است اما به سنین بسیار زیاد کهولت رسیده است زیرا هر کس که در مرحله سوم بمیرد دیگر نمی تواند بیدار شود و هزاران سال در همان خواب و رویا زندگی خویش را سپری خواهد کرد.
![]() 2.او کالذی مر علی قریه و هی خاویه علی عرشها قال انی یحیی هذه الله بعد موتها فاماته الله ... (سوره بقره آیه 259)
یا به مانند آن کسی که (برخی از مفسرین گفته اند مراد عزیر است) به دهکده ای گذر کرد که خراب و ویران شده بود گفت به حیرتم که خدا چگونه باز این مردگان را زنده خواهد کرد؟ پس خداوند او را صد سال میراند سپس زنده اش بر انگیخت و به او فرمود که چند مدت درنگ نمودی؟ جواب داد یک روز یا پاره ای از یک روز، خداوند فرمود نه چنین نیست بلکه صد سال (که به خواب مرگ افتادی) نظر در طعام و شراب خود بنما که هنوز تغییر ننموده و الاغ خود را بنگر تا احوال بر تو معلوم شود و...
در این فیلم به افراد آموزش داده می شود که بعد از انجام عملیات خواب اگر می خواهند تست کنند که آیا در هنوز خواب و رویا هستند یا در دنیای واقعی حضور دارند می توانند به وسیله یک شیء که " توتم " نام دارد این تست را انجام دهند.این قسمت فیلم نیز مانند آیه بالاست که خداوند خطاب به عزیر می فرماید که به طعام و شراب خود بنما که هنوز تغییر نکرده است.
![]() 3.فضربنا علی اذانهم فی الکهف سنین عددا.(سوره کهف آیه 11)
پس ما (در آن غار از خواب) بر گوش (و هوش) آنان تا چند سالی پرده ی بیهوشی زدیم.
مغز متفکر این فیلم که کاب نام دارد برای آنکه بتواند خوابی عمیق را به وجود آورد تا نقشه خود را عملی سازد مجبور است که خوابیدن را تا سه مرحله پیش ببرد و برای اینکار سراغ فردی با تجربه به نام " یوسف" می رود تا از او کمک بگیرد که این فرد ماده ی بیهوشی را پیشنهاد می کند که عمق خواب را افزایش دهد و سه مرحله خوابیدن اجرا شود چون اگر بدون ماده بیهوشی به خواب دوم و سپس سوم بروند این مراحل پایدار نبوده و فردی که خواب است بیدار می شود و نقشه به هم می خورد.منظور از این ماده بیهوشی مواد توهم زا است که انسان را به خلسه می برد مانند مواد توهم زا امروزی از جمله شیشه، کریستال و ... در آیه فوق نیز مشاهده می شود که انسان می تواند حتی چندین سال به خواب فرو رود مانند اصحاب کهف که 309 سال در خواب بودند.بدیهی است که خواب اصحاب کهف فقط دارای بعد روحی است برعکس این فیلم که خواب و توهم و رویای ایشان جنبه ی مادی دارد که به لطف مواد توهم زا و اجنه صورت می گیرد.
![]() 4.و کذلک بعثنا هم لیتساء لوا بینهم قال قائل منهم کم لبثتم . . .(سوره کهف آیه 19)
باز آنان را از خواب بر انگیختیم (و زمان خوابشان بر خود آنان نا معلوم بود) تا میان خودشان صحبت و بحث از مقدار زمان خواب پیش آمد.یکی پرسید چند مدت در غار درنگ کردید؟ . . .
این آیه نیز به همین مورد بالا اشاره دارد که به خواست خداوند افراد می توانند سال های طولانی در خواب باشند.اما باید توجه داشت که زمان در خواب کند تر از حالت بیداری سپری می شود و این نکته در فیلم نیز اشاره می شود.به این نحو که یکی از کاراکتر ها که به خواب رفته گمان می کند که بیش از یک ساعت در خواب بوده در حالی که فقط 5 دقیقه خوابیده بوده است.
![]() 5.قال ارایت از اوینا الی الصخره فانی نسیت الحوت ما انسانیه الا الشیطان ان اذکره . . .(سوره کهف آیه 63)
(یوشع) گفت در نظر داری آنجا که بر سر سنگی منزل گرفتیم من آنجا ماهی را فراموش کردم و شیطان از یادم برد . . .
در بخش دیگری از این فیلم شاهد این ادعا هستیم که " کاب " می گوید من استخراج کننده ی ذهن هستم.یعنی می توانم فکری را از ذهنی بردارم.این آیه مبارک قرآن نیز به همین موضوع اشاره دارد که شیطان می تواند فکری را از ذهنی بردارد و همچنین فکری را در ذهنی بگذارد که در آیه بعد به این موضوع نیز اشاره خواهیم کرد.
![]() 6.من شر الوسواس الخناس (سوره ناس آیه 4) الذی یوسوس فی صدور الناس (سوره ناس آیه 5) من الجنه و الناس (سوره ناس آیه 6)
(پناه می برم به خدا) از شر وسوسه شیطان که وسوسه بد افکند در دل مردمان چه آن شیطان از جنس جن باشد و یا از نوع انسان.
طبق فرموده ی خداوند در این آیه شیطان می تواند فکری و وسوسه ای را در ذهن انسان بکارد.این عمل علاوه بر شیطان می تواند توسط اجنه و انسان نیز صورت گیرد.در این فیلم نیز بارها شاهد این موضوع هستیم که افراد می توانند به فردی که در خواب هست چیز هایی را القاء کنند و او را فریب داده و به عملی که مد نظر خودشان هست تحریک نمایند.
![]() 7.و انه کان رجال من الانس یعوذون برجال من الجن فزادو هم رهقا.(سوره جن آیه 6)
و همانا مردانی که از نوع بشر به مردانی از گروه جن پناه می بردند و به غرور و جهل خود سخت می افزودند.
در قسمتی دیگر از این فیلم شخصی که نقشه طراحی شده توسط " کاب " بر علیه او است (شخصی به نام فیشر) فریب وسوسه های کاب را می خورد و برای نجات به او پناه می برد و از او کمک می خواهد.این قسمت از فیلم نیز دقیقا با آیه فوق مطابقت دارد که انسان برای رهایی از مشکلات به جای توکل بر خداوند متعال فریب وسوسه شیاطین را خورده و به آنان متوسل می شوند.
![]() چهار شنبه 4 مرداد 1398برچسب:هدف اصلي وهابي هاي ايراني از افزايش جمعيت چيست؟, :: 17:40 :: نويسنده : رضا
بسم الله الرحمن الرحیم گروه دين و انديشه «خبرگزاري دانشجو» ؛ از سالها پیش با کاهش نرخ رشد جمعیت، اروپاییان درباره صحت اتخاذ سیاستهای کنترلی جمعیت خود تردید کردند، صفر یا حتی منفی شدن نرخ رشد جمعیت در برخی کشورها آژیر خطری بود که سیاستمداران را از وقوع یک بحران جمعیتی آگاه میکرد؛ به نحوی که برخی کشورها خود را در خطر انقراض میدیدند. در نتیجه، به سیاستهای مختلفی نظير ایجاد تسهیلات برای مادران باردار، مرخصی زایمان و شیردهی، ارائه کمکهای مالی به خانوادههای دارای دو فرزند و بیشتر و تامین برخی هزینههای نوزادان و غيره روی آوردند. مشكلات دولتهاي اروپايي در افزايش جمعيت چيست؟ اما این اقدامات کفایت نمیکند؛ زیرا روند جهانی رو به سوی کاهش جمعیت دارد. در واقع، 2 مشکل اساسی پیش روی دولتهای اروپایی قرار دارد: 1. کاهش تمایل جوانان به ازدواج و تشکیل خانواده: افزایش فردیت در میان جوامع موجب کاهش تمایل به ازدواج شده است. افراد به خاطر رفاه و آسایش بیشتر و به وجود آمدن انواع مختلف سرگرمی برای پرکردن اوقات فراغت، حاضر به پذیرش مسئولیتهای ناشی از ازدواج نیستند. در این میان آزادی روابط جنسی نیز به این مشکل بیشتر دامن زده است. 2. افزایش شکلگیری خانوادههای 2 فرزندی و کمتر و همچنین عدم تمایل خانوادهها به فرزندآوری: با ترویج سیاستهای کنترلی جمعیت و تشویق خانوادههای دو فرزندی، اروپا با کاهش نرخ رشد جمعیت مواجه شد که در ابتدا، امری خوشایند و مطابق با سیاستهای تشکیل دولت رفاه بود، اما با ادامه این روند نرخ رشد جمعیت رو به سوی صفر و یا حتی منفی شدن نهاد. حال این سوال مطرح میشود که آیا ما نیز با در پیش گرفتن سیاستهای کنترلی جمعیت پا جای پای غرب میگذاریم و آیا مبنای اعتقادی و اهداف ما با غرب یکی است؟ كشورهاي در حال توسعه بايد از سياستهاي جمعيتي كشورهاي توسعه يافته درس بگيرند نکته قابل توجه این است که اغلب کشورهای در حال توسعه در اجرای سیاستهای جمعیتی، غرب را پیش روی خود دارند، به این معنا که کشورهای توسعه یافته در مراحل جلوتری این سیاستها را اجرا کرده و مزایا و معایب آن را تجربه کردهاند. به طور ضمنی میتوان گفت کشورهای در حال گذار، اروپا را به عنوان یک تجربه در مقابل خود دارند که ترسیم آینده را برای آنها بسیار سهل میکند. اما تبعیت از راهبردهای توسعهای غرب بدون در نظر گرفتن کمبودها و کاستیهای آن، مشکلی است که در تمام امور جامعه ما رسوخ کرده است. تنها با کمی درایت میتوان با حذف معایب برنامههای توسعهای غرب و با در نظر گرفتن ویژگیهای بومی و اسلامی خود، راهبردهای توسعهای جدیدی را طرحریزی کرد. کارآمدترين و مناسبترین سیاست جمعیتی اگر بخواهیم مناسبترین سیاست جمعیتی را اتخاذ کنیم باید دو نکته را مدنظر داشته باشیم: 1. رجوع به اسلام به عنوان پایه و اساس هویت خود تا از نظر اسلام درباره تعداد فرزندان و... مطلع شویم. 2. کمک گرفتن از تجربه سایر کشورها تا معایب و نکات منفی آنها را تکرار نکنیم. در واقع، ما باید یک سیاست جمعیتی اتخاذ کنیم که متناسب با اسلام بوده و علاوه بر اين كه فاقد معایب سیاستهای جمعیتی سایر کشورهاي غربي است متناسب با ویژگیهای اقلیمی و جغرافیایی ما باشد. الگوی اسلامی سیاستهای کنترلی جمعیت چيست؟ اکنون ما در جایگاهی قرار داریم که با اتخاذ سیاستهای غرب مبنی بر کنترل جمعیت در سالهای آینده به رشد منفی خواهیم رسید، اما مسلما الگوی ما با غرب تفاوت بسیار دارد. الگوی ما اسلام است، اسلام نظری یکجانبه و یکسویه درباره تعداد فرزندان و میزان جمعیت نمیدهد، بلکه با اشاره به فواید فرزندآوری و مضرات آن یک موقعیت میانه را برای خود حفظ میکند؛ هرچند گرایش اسلام به تعداد فرزندان بيشتر و جمعیت زياد است و آن را مایه اقتدار جوامع میداند. در واقع، با توسل به آیات و احادیث نمیتوان به طور مطلق به رد یا قبول سیاستهای کنترلی جمعیت دست زد؛ زیرا برخی آیات و احادیث صراحتا، افراد را به فرزندآوری تشویق کرده و در برخی دیگر مسئولیتهای ناشی از تربیت فرزندان را به افراد گوشزد نموده است. در نتیجه، اسلام راه سومی را پیش روی ما میگذارد و آن عمل براساس مقتضیات زمان است. در واقع، میتوان براساس مقتضیات و مصالح زمان، اقدام به کنترل جمعیت كرد یا مانع از کنترل جمعیت شد. البته، این امر برعهده عالمان دینی است که شرایط را رصد کنند و جامعه را به سمت مناسب سوق دهند. هدف اصلي وهابيهاي ايراني براي افزايش جمعيت علمايی همچون آیتالله العظمی سبحانی و آیتالله محمدتقی مصباحیزدی به ما هشدار میدهند که در شرایط کنونی همه باید خطر نفوذ وهابیت را در کشور جدی بگیریم. در همين راستا دكتر علوي، استاد دانشگاه مشهد تصریح میکند در حالی که زوجهای جوان ما تنها به داشتن دو فرزند و یا حتی یک فرزند اکتفا میکنند مفتیهای وهابی تبليغ افزايش جمعيت براي رسيدن به اكثريت را شعار خود قرار دادهاند. امروزه وهابيها به صورت رسمي و غيررسمي تبليغ ميكنند كه حداقل دو زن و بيست بچه داشته باشيد. آنها در سخنرانيهاي خود تصريح ميكنند كه با اين كار ميخواهند به مرحلهاي برسند كه ايران به كشوري سني مذهب تبديل شود. مقایسه نرخ رشد جمعيت در مناطق شيعه و سني ايران نرخ رشد جمعيت در برخي مناطق سني 7 درصد اما در مناطق شيعي بين 1 تا 1.3 درصد است. در برخي روستاهاي مختلطنشين (شيعه و سنينشين) وضع فاجعهبارتر است، مثلا روستايي را سراغ داريم كه در گذشته 65درصد آن را شيعيان و 35 درصد را سنيها تشكيل ميدادند، اما امروزه 86 درصد را سنيها تشكيل ميدهند. مهاجرت اهلسنت سرريز شده از شهرهاي خود به شهرهاي شيعهنشين براي تغيير بافت جمعيتي نيز انكارناپذير است. در شهرهاي فراواني، مناطق بلوچنشين تشكيل شده است، حتي در گرگان، رشت و مشهد، چه رسد به شهرهايي مانند بيرجند، كرمان و غيره. كليد ورود به بهشت با كشتار شيعيان به دست ميآيد حدود ۶۰ فتوا از علماي وهابي در كتاب «مجموع فتاوي دارللجنه علماي مكه و مدينه» در مورد مشرك بودن شيعه و لزوم قتل شيعيان صادر شده است. اگر ما اکنون خطر رشد وهابیت را جدی نگیریم، بايد منتظر باشيم كه در سالهای نه چندان دور، فرزندان ما در دانشگاه با وهابیانی همکلاس شوند که ریختن خون شیعیان را بر خود واجب میدانند و معتقدند با کشتن شیعیان ميتوانند کلید ورود به بهشت را به دست آورند. سه شنبه 3 مرداد 1398برچسب:مستندی درباره مردم مسلمانان میانمار , :: 11:34 :: نويسنده : رضا
(بسم الله الرحمن الرحیم) مسلمانان میانمار سالهاست که از ظلم حکومت کودتایی و نظامی این کشور رنج میبرند. کشوری که مسلمانان «روهینگا» در منطقه «آرکان» را با قدمتی تاریخی در این منطقه زندگی میکردند شهروند این کشور نمیداند و با ظلم و ستم کوچ اجباری آنان را در دستور کار خود قرار داده است. این اتفاق البته از سالها پیش رخ داده و همچنان ادامه دارد و در آخرین نمونه هزار مسلمان میانماری کشته و صدها هزار نفر آواره شده و در مرزهای میانمار و بنگلادش بدون کمک کشور بنگلادش و مجامع بینالمللی سرگردان هستند. آنچه در زیر میآید مستندی از مسلمانان میانمار با نام «روهینگیا قوم بیسرزمین» است که توسط «اتحادیه بینالمللی امت واحده» در اختیار رسانهها قرار گرفته است. کیفیت متوسط / لینک مستقیم
دو شنبه 2 مرداد 1398برچسب: تحلیل فیلم زندگی خصوصی ( با دین علیه دین! ) , :: 17:13 :: نويسنده : رضا
بسم الله الرحمن الرحیم ![]() با دین, علیه دین
مدت هاست که سینمای غرب و به خصوص هالیوود در راستای اهداف سیاستمداران و دیدگاه های افراطی به اصطلاح مذهبی آن ها، اقدام به ساخت فیلم هایی با قصد تخریب و یا تحریف ادیان الهی می نماید. اکثر این فیلم ها با پیام هایی روشن و بعضا مستقیم دین را مورد هجمه قرار داده و آن را به سخره می گیرند.
اما در این بین طیف دومی از فیلم ها نیز وجود دارند که به هیچ وجه ظاهری ضد مذهبی ندارند، اما در باطن به تخریب دین می پردازند که به عنوان نمونه می توان به آثاری همچون Immortals و Indiana Jones and the Kingdom of the Crystal Skull اشاره کرد.
معمولا مخاطب عام در برخورد با طیف اول فیلم ها، می تواند با آگاهی کامل مضمون درون فیلم را درک، و سپس آن را رد و یا قبول نماید و در مقابل آن موضعی مشخص داشته باشد. اما در برخورد با طیف دوم فیلم ها، معمولا قضیه به این سادگی ها نیست و مخاطب عام کمتر متوجه مضمون هدف کارگردان می شود. در این حالت است که ضمیر ناخودآگاه مخاطب فعال شده و پیام مخفی فیلم را دریافته و تاثیر مطلوب کارگردان بدین شکل در مخاطب شکل می گیرد. از همین روست که برای جلوگیری از پیامدهای منفی ناشی از تماشای اینگونه فیلم ها لازم است تا مخاطب، پیش از دیدن فیلم، تحلیلی درست از آن به دست آورد. در این صورت است که دیگر خودآگاه فرد نیز متوجه پیام نهفته در لایه های زیرین فیلم شده و برای مخاطب شرایطی معادل تماشای فیلم های طیف اول به وجود می آید که اصطلاحا آن را "واکسینه کردن مخاطب" می نامند.
متاسفانه چند سالی است که در ایران هم ساخت فیلم های طیف دومی، با مضامین پنهانی تخریب و تحریف دین رواج پیدا کرده و هر از چند گاهی شاهد ساخت و نمایش آثاری از این دست هستیم. یکی از این آثار، فیلمی با عنوان "زندگی خصوصی" است که پس از اکران حواشی زیادی را نیز به همراه داشت. در ادامه متن، به تحلیل محتوایی این فیلم از سه منظر مختلف می پردازیم. ![]() از دین داری تا مقابله با دین!
داستان فیلم روایتگر دو برهه از زندگی فردی به نام ابراهیم کیانی (که همه او را ابراهیم خطاب می کنند و با وجود موقعیت اجتماعی و سیاسی خاص او کمتر کسی از فامیل او استفاده می کند) است. فیلم با فلش بکی از زندگی این فرد در سال های اول پیروزی انقلاب اسلامی آغاز می شود. کیانی (با لهجه غلیظ شهرستانی) فردی تندرو و افراطی مذهبی معرفی می شود که برای دستیابی به آرمانهایش از هیچ حرکتی (حتی فرو کردن پونس به پیشانی زن های بد حجاب!) هم ابایی ندارد. برای درک بیشتر موضوع به این دیالوگ ها توجه کنید: دایالوگ رد و بدل شده بین ابراهیم و سید: - ابراهیم چیکار داری می کنی؟ ابراهیم: چیه؟ حکم خدا رو دارم اجرا می کنم. سید: با چه مجوزی؟ ما فقط قرارمون تذکر بود، یادت رفته؟ ابراهیم: راه ما از اینجا سواست. هر کی به هر دلیلی جلوگیری از نهی از منکر بکنه گناه کبیره کرده. فهمیدی؟ او رهبر شورش های افراطی است و علیه هرگونه ظواهری که یادآور دوران پیش از انقلاب باشد، جهاد کرده و کمر به نابودی آن می بندد. او سینما، و به طور خاص "فیلم فارسی" را نمادی از دوران کفرآمیز پیش از انقلاب معرفی می کند و مبارزه با بدحجابی را معادل جنگیدن در جبهه ها می داند. با نمایش چنین پیشینه ای از شخصیت کیانی در دوران جوانی، فیلم به یکباره سال ها به پیش می رود و سرگذشت ابراهیم کیانی را در سال های اخیر پی می گیرد. حالا کیانی به یکی از مقامات مهم دولتی ارتقای درجه پیدا کرده، ظاهری امروزی به خود گرفته (کت و شلوار رسمی می پوشد)، از ریش بلندش فقط ته ریش کوتاهی روی صورت دارد و لهجه شهرستانی وی به شکل قابل ملاحظه ای از بین رفته است. اما ظاهرا این دگردیسی تنها به ظاهر این فرد خلاصه نشده و دیدگاه ها و طرز فکر او نیز طی سال ها تغییرات زیادی کرده است. اولین پلان فیلم (در زمان حال) با ماجرای استعفای کیانی و سوال و جواب خبرنگارها از او آغاز می شود. در ادامه در می یابیم که او به علت اختلاف دیدگاهی که با برخی از مسئولان داشته از پست خود استعفاء داده و درحال حاضر فقط به کار مدیر مسئولی یک روزنامه سیاسی به نام "مردم امروز" مشغول است. او در این روزنامه نقد های سیاسی تندی علیه دوستان و همفکران قدیمی خود منتشر می کند و به گونه ای مبارزه ای غیر مستقیم را علیه آن ها مدیریت می نماید. علت اختلاف ابراهیم با همرزمان سابقش، نقد دیدگاه های تند و افراطی آن ها بیان می شود. درواقع، کیانی که خود روزی پیشرو حرکات تند و افراطی بود، امروز بر اساس تغییرات جامعه، رنگ عوض کرده و حالا خود به منتقد چنین رفتارهایی تبدیل شده است. البته او حتی پا را از این هم فراتر گذاشته و برخی اصول اصلی انقلاب و دین را هم زیر سوال می برد و به آن ها خورده می گیرد.
این موضوع را می توان به وضوح در دیالوگ های فیلم هم مشاهده نمود: دیالوگ صفاریان (روزنامه رقیب) با ابراهیم:
- مسئله فقط اختلاف سلیقه نیست، تغییر مسیره. من وقتی می بینم آدمایی مثل آقا ابراهیم تیشه برداشتن دارن به ریشه نظام می زنن من غصه دار می شم. ![]() در این لایه از داستان فیلم (لایه اول و سطحی داستان)، کارگردان و نویسنده به صراحت دیدگاه های خاص سیاسی خود در رابطه با انقلاب اسلامی و مسائل روز جامعه را به مخاطب خود ارایه می دهند، طوری که به راحتی می توان برای هریک از شخصیت های فیلم، معادلی در دنیای واقعی یافت.
این بخش که روترین و ظاهری ترین بخش فیلم به شمار می رود، پس از اکران با انتقاد های شدید منتقدان مواجه شد، تا حدی که پروانه اکران فیلم لغو و نمایش آن ممنوع اعلام شد. در همین راستا درمورد محتوی سیاسی فیلم نقد های زیادی نوشته شده است، به همین دلیل از تکرار دوباره آن ها در این متن پرهیز می کنم و تمرکز خود را روی نقد لایه های دیگر فیلم قرار می دهم. اما پیش از واکاوی لایه های دیگر داستان، لازم است تا کمی با شخصیت های موجود در این فیلم بیشتر آشنا شویم. شخصیت هایی که گاه حضور برخی از آن ها بسیار بی دلیل و کم رنگ جلوه می کند و برخی دیگر بی دلیل و به یکباره از داستان حذف می شوند! (به طور کلی باید گفت که فیلمنامه این اثر نقاط ضعف ساختاری فاحشی در خود دارد. زیرا نویسنده آن سعی نموده تا سه مضمون متفاوت را در یک داستان حدودا دو ساعته جای دهد. این درحالی است که دو تای از این داستان ها حالت فرعی داشته و مضمون اصلی که در لایه سوم قرار گرفته بیشتر مد نظر بوده است. به همین دلیل هیچ یک از لایه های داستانی و شخصیت ها، آنطور که باید از کار درنیامده اند و فیلم ساختاری بسیار ضعیف و شکننده دارد.) آشنایی با شخصیت های فیلم: فروغ: همسر ابراهیم کیانی. زنی خوش سیما، ساده لوح، خوش تیپ، طناز و عاشق شوهر. میثم: پسری حدودا 10 ساله و تنها فرزند ابراهیم و فروغ. پدر و مادر فروغ: پدر فروغ فردی پر نفوذ در رژیم و حامی ابراهیم معرفی می شود. او به همراه همسرش تنها در یک پلان حضور دارند و حضورشان بیشتر جنبه شعاری دارد. آقای رسولی: فردی شیک پوش و از فرنگ برگشته. او شخصیتی مرموز و نامشخص دارد و رابطه او با ابراهیم، رابطه ای تعریف نشده و مبهم است. ظاهرا او تسلط و نفوذ زیادی روی ابراهیم دارد، اما فیلم درمورد این که چرا و چگونه این رابطه شکل گرفته توضیحی ارایه نمی دهد. این شخصیت هم در اواسط فیلم به کلی کنار گذاشته می شود. وکیل کیانی: فردی که تنها در چند پلان حضور دارد. در طول فیلم هیچ عمل خاص قضایی از این آقای وکیل مشاهده نمی شود. حتی زمانی که کیانی با مشکل جدی روبرو می شود، از وکیل او خبری نیست. این شخصیت هم در اواسط فیلم به کلی کنار گذاشته می شود. سردار مرادی: همرزم دوران جوانی کیانی که از همان ابتدا با رفتارهای افراطی او مخالفت می کرد. ابراهیم او را سردار، حاجی و سید خطاب می کند. او در این فیلم نقشی کاملا شعاری و تصنعی دارد و بود و نبود او تاثیری بر روند داستان ندارد. تراشکار (داوودی): او نیز ظاهرا از همرزمان دوران جنگ کیانی بوده و اکنون از منتقدان و مخالفان سرسخت کیانی محسوب می شود. داوودی نیز در این فیلم نقشی کاملا شعاری و تصنعی دارد و به جز حضور در یک پلان، حضور دیگری در داستان ندارد. حاج آقا صفاریان: روزنامه نگار مخالف کیانی و همفکر و همرزم سابق او. او مدیر روزنامه ای دولتی است و کیانی را به تهیه خوراک برای غربی ها و انحراف متهم می کند. نقش این شخصیت صرفا برای بیان یک مسئله سیاسی طراحی شده و بود و نبود او در روند کلی داستان هیچ تاثیری ندارد. این شخصیت بدون هیچ توضیحی، پس از حضور در یک پلان حذف می شود. پریسا زندی: دختری جوان و خوش سیما که تازه از انگلیس بازگشته و در آنجا نمایندگی فروش محصولات رسولی را عهده دار بوده. او دختری با ظاهر امروزی است و رفتارهایی مطابق با الگوهای زنان غربی دارد. پریسا سیگاری است، داستان های عشقی و بعضا با مضامین مستهجن می نویسد، دروغ می گوید، از همسرش طلاق گرفته و به تنهایی زندگی می کند، از ارتباط با مردان نامحرم ابایی ندارد و مخالف جدی مذهب و ازدواج است!! و در اولین برخورد با ابراهیم کیانی، عاشق او می شود. سرانجام او همسر صیغه ای ابراهیم شده و از او باردار می شود. پریسا کلید ورود به لایه دوم داستان فیلم است.
![]() برای شناخت بهتر این شخصیت به این دیالوگ ها توجه کنید:
- پریسا: به نظر من مذهب و ازدواج یه جورایی جلوی آدمو می گیره. ... - ابراهیم: دروغ گفتم. پریسا: خوبه، مرد باید دروغ بگه. ... سوال پریسا از ابراهیم در هنگام خوردن شام: - ابراهیم، چرا مرد خوبی مثل تو باید متاهل باشه؟ لایه دوم داستان فیلم، که از قضا ارتباط بیشتری هم با عنوان فیلم پیدا می کند، به رابطه پنهانی ابراهیم و پریسا می پردازد. در این رابطه که از همسر ابراهیم مخفی نگه داشته می شود، ابراهیم با خواندن صیغه محرمیت، رابطه جدیدی را با پریسا آغاز می کند. در اثر این رابطه، پریسا حامله شده و خبر وجود بچه، تمامی محاسبات ابراهیم را بر هم ریخته و موجبات آشفتگی او را فراهم می کند. ابراهیم درصدد مجاب کردن پریسا برای سقط جنین بر می آید، اما پریسا با رد این درخواست او را تهدید به افشای این رابطه می کند. کش مکش میان این دو تا آنجا بالا می گیرد که پریسا برای تهدید، ماشین ابراهیم را به آتش می کشد و ابراهیم با چاقو او را تهدید به مرگ می کند. سرانجام پس از کشمکش های فراوان، ابراهیم تصمیم به حل ماجرا به روش شخصی خود می گیرد و طی اقدامی برنامه ریزی شده، پریسا را با شلیک گلوله ای در سرش کشته و جسد او را آتش می زند. با نمایش این حادثه، فیلم پایان می یابد و در ظاهر به مخاطب این فرصت داده می شود تا خود، پایان آن را حدس بزند. داستان روایت شده در این لایه، داستانی تکراری و کلیشه ای است. فرد با نفوذی درگیر رابطه ای پنهانی می شود، رابطه او عمیق شده، ولی به دلیل مشکلات مجبور به ترک آن می شود. در این بین مسئله وجود بچه و بارداری زن، همه محاسبات او را بر هم می زند. و در آخر با کشتن زن و بچه، همه مشکلات حل می شود، درست شبیه آنچه که در فیلم Match Point دیده بودیم. ![]() اما نکته قابل تامل درمورد این بخش از داستان، این است که روایت چنین موضوعی با توجه به اطلاعت پراکنده ای که گه گاه در طول فیلم روایت می شوند، زمینه ساز طرز تفکر خاصی هستند که سوژه داستانی لایه سوم را پی ریزی می کنند. سوژه ای که به حتم از همان اول مد نظر نویسنده و کارگردان اثر بوده و برای پنهان کردن آن متوسل به روایت دو لایه قبلی شده اند.
برای بررسی لایه سوم داستان، لازم است برخی مسایل را یکبار دیگر و اینبار با دقت و وسواس بیشتری مورد تحلیل قرار دهیم تا بتوانیم در انتها نتیجه گیری کلی از موضوع داشته باشیم: در طول فیلم افراد مختلف (با رده ها کاری و موقعیت های اجتماعی مختلف) در مواجهه با شخصیت کیانی او را ابراهیم یا آقا ابراهیم خطاب می کنند. این درحالی است که طبق عرف، افراد در مواجهه با چنین فردی (دارای منسب و مقام) طبعا باید او را آقای کیانی، حاج آقا و ... خطاب کنند. اما به غیر از چند مورد خاص (منشی روزنامه و گه گاه خود کیانی) باقی افراد او را با نام کوچک صدا می زنند. این موضوع حتی درمورد صفاریان، سردار مرادی و تراشکار (داوودی) که از مخالفان جدی کیانی به شمار می روند هم صدق می کند. از بررسی این بحث می توان فهمید که کارگردان و نویسنده این فیلم به دلیل خاصی، عمدا سعی دارند تا مخاطب را نسبت به نام ابراهیم حساس نمایند.
![]() نکته بعد، درمورد شخصیت ابراهیم است. او در ابتدای فیلم فردی تند رو و خط شکن (یا به عبارت بهتر بت شکن) معرفی می شود. او با یکی از سمبل های دوران شاهنشاهی، یعنی فیلم فارسی و بت های سینمای آن دوران یعنی فردین، سعید راد، ناصر ملک مطیعی مبارزه می کند و پوستر فیلم برزخی ها (نماد و پرچم بت ها) را با دست خود نابود کرده و به پیشانی طرفداران آن ها پونس فرو می کند.
اما همین ابراهیم بت شکن، در ادامه داستان تغییر رویه داده، با دین هم به مبارزه بر می خیزد و در اعتقادات مذهبی مردم هم شبهه ایجاد می کند. این موضوع در زمان دیدار ابراهیم و رزمنده تراشکار آشکار می شود. با توجه به این که روزنامه ابراهیم، روزنامه ای سیاسی است، می بینیم که او از تیتری ضد مذهبی در آن استفاده کرده است! به این دیالوگ توجه کنید: - داوودی: شنیدم تو روزنامت نوشتی امام عسکری اصلا پسر نداشتن؟ (توجه داشته باشید که طبق داستان این تیتر با کمک پریسا، و در منزل او نوشته شده است.) شاید در نگاه اول استفاده از این دیالوگ کمی بی ربط به نظر برسد، اما این دیالوگ دقیقا در راستای هدف لایه سوم داستان نگاشته شده است که در ادامه به آن خواهیم پرداخت. جالب اینجاست که در ادامه فیلم، همین ابراهیم بت شکن، به طرفدار و خریدار بت هم تبدیل می شود. او در بخشی از فیلم با ورود به گالری نقاشی دوست پریسا، به صورت نمادین اقدام به خرید مجسمه ای گرانبها می کند. در اینجا لازم است تا چند نکته را یادآور شوم. در این سکانس از فیلم، پریسا از ابراهیم درخواست می کند تا برای دیدن نقاشی های دوستش به گاری وی برورد. همه صحبت در این بخش معطوف به نقاشی است و هیچ صحبتی از نمایشگاه نقاشی و مجسمه به میان نمی آید. اما در این بین می بینیم که مجسمه های زیادی برای نمایش در این گالری وجود دارند!
ابراهیم جذب سادگی و اصالت نقاشی های گالری می شود، اما در نهایت اقدام به خرید مجسمه ای بی ربط می کند. این موضوع اشاره ای غیر مستقیم به ماجرای داستان لایه سوم دارد و برای درک آن باید به شواهد بیشتری توجه نمود.
برای درک بیشتر، به دیالوگ های این بخش توجه کنید: گفتگوی تلفنی پریسا با ابراهیم: - فردا عصر افتتاحیه گالری دوستمه، یه نمایشگاه از چندتا نقاش معروف. وقتی شنید با شما در ارتباطم از من خواهش کرد شما رو دعوت کنم حتما تشریف بیارید. ... درون گالری نقاشی: دوست پریسا خطاب به ابراهیم: - به خدا اصلا دل تو دلم نیست ببینم شما نظرتون راجع به تابلوها چیه؟ فقط تو رو خدا نظر واقعیتونو بگیدا. ابراهیم پس از دیدن یکی از تابلو ها: - بسیار قشنگه، صادقانه و اصیل. لذت بردم. انصافا حال و هوای خوبی داره. البته من خیلی صاحب نظر نیستم، به عنوان یک علاقه مند به نقاشی عرض می کنم. در ادامه داستان رابطه پنهانی ابراهیم با پریسا آغاز می شود. این رابطه ظاهرا شرعی است، زیرا ابراهیم صیغه محرمیت را میان خود و پریسا جاری کرده است. اما قانونی نیست، زیرا جایی ثبت نشده و شاهدی هم برای این مدعا وجود ندارد. پس باید از همه پنهان نگه داشته شود. این رابطه سرانجام به بارداری پریسا ختم می شود و ابراهیم را در شرایط پیش بینی نشده ای قرار می دهد. درمورد این رابطه بحث های متعددی می توان انجام داد. اول اینکه ابراهیم به چه دلیل تن به چنین رابطه ای داده؟ آیا او در رابطه با همسرش دچار مشکل بوده و یا همسرش فاصله زیادی با یک زن ایده آل داشته است؟ برای پاسخ به این سوال نگاهی به دیالوگ های فیلم می اندازیم: ![]() دیالوگ های ابراهیم به همسرش:
- ابراهیم: هنوزم بعد این همه سال از نگاه کردنت خسته نمی شم. فروغ: پس چرا گاهی فکر می کنم برات تکراری و کسل کننده شدم؟ ابراهیم: اصلا اینجوری نیست. تو برای من همون دختر پر شر و شوری هستی که منو به دام انداختی. فروغ: خیلی خب، پس چرا گاهی فکر می کنم از این که به دام من افتادی پشیمون شدی؟ ابراهیم: اگه زمان دوباره برگرده به عقب بازم به دامت می افتم. فروغ: بازم که داری دروغ می گی. ابراهیم: باور کن که دروغ نمی گم. فروغ: می دونم. دیالوگ های ابراهیم در مواجهه با پریسا: - پریسا به ابراهیم: خوش به حال زنت. ابراهیم: همچین مطمئن هم نباش. پریسا: چرا، مگه با هم مشکل دارین؟ ابراهیم: نه. پریسا: پس اینجا چیکار می کنی؟ ابراهیم: ای زبل، خوب بلدی آدمو گیر بندازی. پریسا: نه جدی می پرسم. می خوام بدونم اگه تو با زنت خوبی و از زندگیت راضی ای، من این وسط چیکاره ام؟ ابراهیم: گفتم که مشکلی ندارم. همه چی در ظاهر خوبه ولی خب شور و هیجانی وجود نداره. همش فکر می کنم، یعنی که چی؟ همه چی قراردادی و روزمره است. پریسا: پس منو برای تنوع می خوای؟ ابراهیم: بچه شدی پریسا، این چه حرفیه می زنی؟ پریسا: نه، واقعا می خوام بدونم من کجای زندگیتنم؟ این برام مهمه. چون تو برام مهمی. ابراهیم: ببین تو خوبی، گرمی، با محبتی، درجه یکی، خوش سلیقه ای، خوش لباسی، رفیقی.. پریسا: اوه... ابراهیم: الله اکبر از دست تو. این روزا همش فکر می کنم اگر زمان به عقب بر می گشت من تو رو می دیدم حتما با تو ازدواج می کردم. از تمام این روزا دارم لذت می برم. باور کن. ولی خب، شرمنده ام واقعیت یه چیز دیگه است. ابراهیم هنگام ترک منزل پریسا: - پریسا: پس آخرش اینجاست؟ ابراهیم: نه، نگرفتی؟ من عاشقتم، قربونت برم. دوست دارم، اگر واقعا متاهل نبودم تو اولین گزینه من بودی. دعوای پریسا و ابراهیم در پارک، پس از شنیدن خبر حامله بودن پریسا: - پریسا: اگه زنت برات مهم بود برای چی اومدی سراغ من؟ ابراهیم: اِ، من اومدم سراغ تو؟ یا تو اومدی سراغ من؟ پریسا: می تونستی پا ندی. کسی مجبورت نکرده بود. بر اساس این دیالوگ ها می توان اینطور نتیجه گیری کرد که ابراهیم و همسرش رابطه خوبی با یکدیگر داشته اند و همسر ابراهیم، خصوصیات یک زن کامل و ایده آل را دارا بوده است. پس انگیزه برقراری ارتباط با پریسا برای ابراهیم فقط جنبه تنوع طلبی و لذت داشته است. این درحالی است که ابراهیم از روابط آزاد پریسا با خبر بوده و حتی در جایی او را به داشتن روابط زیاد و خیانت محکوم می کند: دعوای پریسا و ابراهیم در پارک، پس از شنیدن خبر حامله بودن پریسا: - پریسا: من حامله ام. اینم جواب آزمایش. دیروز گرفتم. ابراهیم: آخه چطور ممکنه. ما که... پریسا: شده دیگه. ابراهیم: یعنی چی که شده دیگه؟ می فهمی چی داری می گی؟ پریسا: چی می گم؟ می گم شده دیگه. ابراهیم: از کجا معلوم مربوط به من باشه؟ مسئله بعدی درمورد فرزند ابراهیم و پریسا است. ابراهیم به هیچ وجه حاضر نمی شود این فرزند را قبول کند، حتی حاضر به تهیه شناسنامه برای او هم نمی شود. ابراهیم مدام پریسا را به سقط جنین تشویق می کند. اما پس از مخالفت پریسا با این موضوع، تصمیم به فرار از او می گیرد. این عمل ابراهیم باعث عکس العمل پریسا و شروع تهدیدهای او مبنی بر آشکار سازی رابطه شان می شود. پس از این تهدید ابراهیم وارد خانه پریسا شده و با قرار دادن چاقویی زیر گلوی او، او را به مرگ تهدید می کند: - ببین، من تکلیف بدونم یکی رو بکشم، می کشم. تاکید به تکلیف و کشتن و چاقو، کدهایی است که باز هم ذهن مخاطب را برای درک لایه سوم داستان آماده می کند. پریسا در پاسخ به این تهدید ماشین ابراهیم را آتش می زند و ابراهیم در خلال این ماجرا با آتش مورد آزمایش قرار می گیرد. (آتش و ابرهیم هم در این داستان پیوندی عجیب با یکدیگر دارند) از اینجا به بعد است که ابراهیم خطر تهدید های پریسا را جدی گرفته و درصدد حل مشکل بر می آید. او به ظاهر با پریسا توافق می کند و تصمیم می گیرد رابطه خود را قانونی نماید. دیالوگ های ابراهیم و پریسا درون ماشین: - ابراهیم: تو فکر کردی که من کی هستم. منم آدمم، احساس دارم. پریسا: خدایا شکرت. او به سراغ پریسا می رود و مدت طولانی ای را در شهر با یکدیگر به گردش می پردازند. سپس شب هنگام، زمانی که به نظر می رسید همه مشکلات به خوبی درحال حل شدن است، در پاسخ به درخواست آب پریسا، ابراهیم گلوله ای در سر پریسا شلیک کرده و او را می کشد. سپس جسد او را به آتش کشیده و بدین ترتیب ماجرا را حل و فصل می کند. در اینجا هم توجه به چند نکته ضروری است. سرگردانی ابراهیم و پریسا به مدت طولانی در خیابان و دیگری تشنه شدن پریسا. این ها هم بخش دیگری از کدهای پنهان مربوط به لایه سوم داستان به شمار می آیند. پریسا: چرا اینقدر می چرخونیم. کجا قراره منو ببری؟ ... پریسا: وای چقدر تشنمه. نگه دار یه جا آب بگیر. فکر کنم مال اینه که خیلی حرف زدم. می دونی تو تنها مردی هستی که من اصلا ازش نمی ترسم و اینجور شیفتشم. ابراهیم، ترجیح می دم بمیرم تا اینکه یه عمر تو تنهایی و ترس زندگی کنم. ![]() پس از قتل پریسا و آتش زدن جنازه او، ابراهیم در رویا خود را مقابل پریسا می بیند و با او همکلام می شود. در این بخش از فیلم دیالوگ های بسیار مهمی میان آن ها رد و بدل می شوند:
- پریسا: پشیمون نیستی؟ ابراهیم: پشیمون برای چی؟ مقصر خودش بود. پریسا: الان راحتی؟ احساس گناه نمی کنی؟ ابراهیم: آدما وقتش که برسه با احساس گناهشون کنار میان. گناه بزرگتر وقتی بود که اجازه می دادم آبرو و اعتبار و زندگی منو تباه کنی. پریسا: بچمون چی؟ اون که گناهی نداشت؟ اونم کشتی. ابراهیم: آره بچمون بی گناه بود. ولی اون قربانی هدف بزرگتری شد. (به کلمات قربانی و هدف بزرگتر توجه کنید. این هدف بزرگ در سوالی که تراشکار راجع به تیتر روزنامه از ابراهیم می پرسد، مشخص می شود) پریسا: تو تقاص کاراتو پس می دی. ابراهیم: اشتباه می کنی. این دنیا کثافت تر از چیزیه که فکر می کنی. من نمی ترسم. برای این که به عدالت اعتقادی ندارم. حال بیایید دانسته های خود را کنار هم گذاشته و آن را با ماجرای مد نظر کارگردان در لایه سوم داستان مطابقت دهیم: ابراهیم (بت شکن)، پس از سال ها از رفتار و عقاید خود پشیمان شده و حالا علیه عقاید و مواضع قبلی خودش مبارزه می کند. علت این موضوع هم کنار گذاشتن او از دایره قدرت معرفی می شود. در همین بین او با زن جوانی آشنا می شود و رابطه به ظاهر شرعی را با او آغاز می کند. حاصل این رابطه فرزندی ناخواسته است که می تواند آینده ابراهیم و طرفداران و همفکران او را به خطر بیندازد. ابراهیم برای نابودی بچه تلاش می کند، اما با مقاومت مادر بچه مواجه می شود. در نتیجه او تصمیم به حذف مادر و فرزند می گیرد تا خود را از حوادث شومی که در آینده ممکن است دامن گیرش شود برهاند. او مرگ فرزند را قربانی شدن برای هدف بزرگتری می خواند: از کجا معلوم امام عسکری فرزند پسری داشته؟
نویسنده: م.بلالی
منبع:مصاف
دو شنبه 2 مرداد 1398برچسب:مستند راز آرماگدون, :: 13:23 :: نويسنده : رضا
(بسم الله الرحمن الرحیم) مستند راز آرماگدون،کاری از گروه سیاسی – اقتصادی شبکه خبر، در تلاش است تا پرده از رازهای تاریخ معاصر بر دارد.این مجموعه در هر قسمت، با موضوعاتی از قبیل روایتی از آخر زمان ، پروتکل های زعمای صهیون ، روچیلدها و امپراطور جهانی صهیونیسم ، صعود رضاخان و سلطنت پهلوی ، فراماسونها جاده صاف کن حکومت پهلوی و… در ۲۶ قسمت ۱۵ دقیقه ای تولید شده است.همچنین در این مجموعه ،ریشه ها و زمینه های سیاسی – تاریخی جهان ،به ویژه خاورمیانه و کانونهای مرموز و پنهان صهیونیستی پشت پرده وقایع و تحولات دوران ۱۰۰ساله اخیر به نمایش در می آید. دیدن این مجموعه که براساس مدارک و اسناد مکتوب و تصویری ، با نظر ۲۳ کارشناس ، مورخ ، تحلیل گر در مسائل تاریخی ، سیاسی تولید شده است، را به شما توصیه می کنیم. لینک های اصلی : لینک کمکی ۱:
دو شنبه 2 مرداد 1398برچسب:مردوخ بالاخره از سمت خود استعفا داد / یک گام تا فرو پاشی امپراطور رسانه ای, , :: 12:43 :: نويسنده : رضا
(بسم الله الرحمن الرحیم) رابرت مردوخ” که به مالک امپراطوری رسانهای مشهور است، و مدیریت مجموعهای از گروههای رسانهای غرب را بر عهده دارد، بالاخره از سمت خود استعفا داد. مردوخ ۸۱ ساله از مدیریت شرکتهای رسانهای “نیوز اینترنشنال”، “نیوز کورپوریشن”، و نشریه “تایمز” استعفا داده است. پیش از این هم اعلام شده بود که قرار است شرکت گنیوزکورپوریشن” به دو شرکت مجزا تقسیم شده و بخش مکتوب و بخش بصری آن جدا از هم فعالیت کند. پیش از این تصور میشد که مردوخ مدیریت هر دو بخش را بر عهده بگیرد، اما قرار است وی تنها به عنوان مدیر اجرایی بخش فیلم و تلویزیون این شرکت ادامه فعالیت دهد. سخنگوی مردوخ اعلام کرده است که وی هفته گذشته از چندین سمت خود استعفا داده است، و البته مدعی شده است که این تنها گامی در جهت تسهیل تقسیم این شرکت است. رابرت مردوخ که از نفوذ بسیار بالایی در میان سیاستمداران غربی برخوردار است، بیش از یکسال است که درگیر پرونده رسوایی شنود مکالمات تلفنی و تخلفات رسانهای است. مطرح شدن این پرونده موجب شد تا بسیاری از روابط پشت پرده وی با سیاسیون و مقامات غربی و به خصوص انگلیسی افشا شود، که این ضربهای سخت به اعتبار وی و شرکتهای تحت کنترل وی بود. بررسی پرونده رسوایی رسانهای مردوخ همچنان ادامه دارد و قرار است به زودی احکام این پرونده صادر شود. “دیلیتلگراف” نوشته است که به نظر میرسد مردوخ با کنارهگیری از این سمتها و تجزیه شرکتها، خود را برای فروش آنها آماده میکند.
دو شنبه 2 مرداد 1398برچسب: اتهامی دیگر به ایران , بهانه ای برای تحریم ها ", :: 8:28 :: نويسنده : رضا
سه روز پس از وقوع حمله به اتوبوس حامل اتباع اسرائیلی در بلغارستان، سرخط مطالب بیشتر رسانههای غربی و صهیونیستی را، اتهامزنی به ایران و طرح ادعای دست داشتن ایران در این حمله تشکیل میدهد. شواهد حاکی از آن است که این کار با یک برنامهریزی مشخص و با هدفی خاص انجام میپذیرد. یک شنبه 1 مرداد 1398برچسب:"پیام های پنهان تصاویر سری اول +18", :: 8:15 :: نويسنده : رضا
(بسم الله الرحمن الرحیم) قبل از تعریف و بیان مفهوم ”پیام های پنهان تصاویر“ ابتدا باید پدیده شرطی سازی را بیان کرد
ایوان پتروویچ پاولف فیزیولوژیست روسی از جمله کسانی است که روی این پدیده تحقیق کرده است که خلاصه ای از تحقیقات وی را در زیر توضیح خواهیم داد.
مفهوم شرطی سازی امروزه به عنوان یک مفهوم بنیادی به همه دانشجویان رشته روان شناسی آموخته میشود. اما جالب است بدانید که این پدیده برای نخستین بار توسط فردی تشخیص داده شد که اصلا روان شناس نبود! ایوان پاولف کسی بود که پدیده شرطی سازی را کشف کرد. او در خلال مطالعاتش در زمینه سیستم گوارشی سگ ها متوجه پدیده جالبی شد: هر گاه یکی از همکارانش وارد اتاق میشد بزاق دهان سگ ها شروع به ترشح میکرد!
پاولف و دستیارانش انواع چیزهای خوردنی و ناخوردنی را به سگ ها نشان میدادند و میزان ترشح بزاق آن ها را مورد مطالعه قرار میدادند. پاولف متوجه شد که ترشح بزاق یک فرآیند واکنشی است و به طور خودکار در پاسخ به یک محرک خاص اتفاق می افتد و تحت کنترل آگاهانه حیوان نیست. با وجود این پاولف متوجه شد که سگ ها گاهی اوقات حتی بدون وجود غذا یا بوی آن شروع به ترشح بزاق میکنند! او به سرعت دریافت که این واکنش به سبب یک فرآیند فیزیولوژیک و خودکار نیست!
پاولف براساس مشاهداتش دریافت که ترشح بزاق یک واکنش آموخته شده است. سگ ها به لباس سفید دستیاران پژوهشی پاولف واکنش نشان میدادند و این لباس تداعی گر زمان غذا خوردن در آن ها بود. بر خلاف ترشح بزاق در زمان غذا دادن که واکنش غیر شرطی است… ترشح بزاق هنگامی که سگ انتظار دریافت غذا دارد واکنش شرطی است.
کشف شرطی سازی توسط پاولف به عنوان یکی از مهمترین کشفیات در تاریخ روانشناسی باقی مانده است . فرآیند شرطی سازی امروزه به دلیل کاربردهای زیاد از جمله اصلاح رفتار و درمان بیماری های سلامت روان همچنان با اهمیت باقی مانده است.
یکی از مثال های جالب برای این پدیده… استفاده دامداران از شرطی سازی برای حفظ دامهایشان است. به این طریق که به گوشت گوسفند دارویی تزریق شد که باعث تهوع میشد . شغال ها پس از خوردن گوشت مسموم به جای حمله به گوسفند ها از آن ها دوری میکردند.
اما متاسفانه با وجود استفاده های درست و به جا از این پدیده روانشناسی سواستفاده هایی نیز از پدیده شرطی سازی صورت میگیرد که ”پیام های ناخود آگاه“ یکی از آن هاست.
مخفی کردن پیام یا مطلب خاصی در تصاویر کاری است که از سالیان دور توسط نقاش ها و یا طراحان لوگو ها انجام میشده است مانند تابلو های ”شام آخر – مونالیزا و …“ لئوناردو داوینچی و تا حال ادامه داشته است مانند لوگو ها و تصاویر شرکتهای امروزی.
این کار میتواند از طرفی کار جالب و خوبی باشد و از طرف دیگر کاری زشت و ناپسند و فقط برای سواستفاده از ضمیر ناخودآگاه انسان ها و در نتیجه شرطی کردن آنها.
اما برای اینکه متوجه بشوید این تصاویر چگونه بر روی شما تاثیر میگذارد و شما را شرطی میکند چند مثال میزنیم… یک نمونه از شرطی شدن که برای بیشتر افراد پیش آمده است ترشح بزاق دهان هنگام دیدن لواشک یا خوراکی های گوناگون است… شما با اینکه آن لواشک را نخورده اید اما بزاق دهان شما شروع به ترشح کردن میکند که این به دلیل این است که در ضمیر ناخودآگاه شما ثبت شده است که هنگام خوردن لواشک بزاق دهان شروع به ترشح کند! همان ضرب المثل که ” نخورده دهانش آب افتاد!! ”
۶ نوع شرطی سازی وجود دارد که در کتاب روانشناسی هلگارد توضیحات کاملی درباره آنها داده شده. یکی از اصلی ترین فاکتورهای شرطی سازی دادن جایزه یا افتادن یک اتفاق خوب یا بد برای شخص هنگامیکه یک کار تکراری را انجام میدهد است که باعث میشود فردی که شرطی شده است زمانیکه در برابر آن کار قرار میگیرد واکنش خوب یا بد از خودش نشان دهد یا به بیانی دیگر از آن کار خوشش یا بدش بیاید!
مانند فردی که با خوردن یک غذای خاص حالت تهوع به او دست داده است… آن فرد تا مدت ها از آن غذا بدش می آید چون بدن یا ضمیر ناخودآگاه او فهمیده است که اگر این غذا را بخوری حالت تهوع خواهی گرفت!
“پیشاپیش به خاطر قرار دادن این تصاویر عذر خواهی میکنیم”
عکس جلد بازی NEED FOR SPEED ! شاید به این سادگی متوجه نشید! فقط کمی دقت لازم داره! عکس پایینو نگاه کنید تا بفهمید!
چیز غیر عادی در این تصویر میبینید؟! فقط کمی دقت!!
باز هم کلمه ی مخفی شده در تصویر و اینبار در یک پول! به نخل های سمت راست تصویر دقت کنید! تصویر پایین را نگاه کنید!
تراشه های چوب! تبلیغات یک…! آیا کلمه مورد نظر را پیدا کردید؟! عکس پایین را نگاه کنید!
این هم عکس آخر که فک نکنم نیاز به توضیح باشه! یک شنبه 25 تير 1398برچسب:"جنجال اهتزاز پرچم ایران در اسرائیل', :: 18:33 :: نويسنده : رضا
هرکی بوده خدا خیرش بده به گزارش شیعه آنلاین به نقل از عصر ایران، مسئولان یک مدرسه مسیحی در «مار یوسف» اسراییل هنگامی که دیدند در محل نصب پرچم این مدرسه علاوه بر پرچم کشورهای آلمان، آرژانتین و اسپانیا پرچم ایران نیز نصب شده است، شوکه شدند.
هنوز مشخص نیست که چه کسی و با چه انگیزه ای این پرچم را نصب کرده، اما وزارت آموزش اسراییل گفته است که در این باره تحقیق می کند. پلیس شهر نیز اعلام کرده است که نصب پرچم ایران یک عمل مجرمانه است و نیروهای پلیس برای یافتن فرد یا افراد خاطی تحقیقات خود را آغاز کرده اند. دکتر ریاض کامل مدیر این مدرسه با رد تعلق داشتن این پرچم به مدرسه گفت: «ما در انبار خود نه پرچم ایران و نه پرچم حزب الله را داریم و نمی دانم چه کسی بدون اطلاع ما این پرچم را نصب کرده است.» موضوعات آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان |
|||
![]() |