آنتی ماسون & صهیون یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:, :: 15:24 :: نويسنده : رضا
فراماسونری در خاورمیانه صلیب ماسونی بر گردن « ملک فهد » ملقب به خادم الحرمین الشریفین!
صلیب ماسونی بر گردن « ملک فهد » ملقب به خادم الحرمین الشریفین!
فیلم ملک فهد به همراه صلیب(کلیک کنید)
عضویت « ملک عبدالله عربستان » در گروه ماسونی Order of the Bath.
« شريف حسين »، موسس خاندان پادشاهي اردن هاشمي.
عضویت « شریف حسین » موسس خاندان پادشاهی اردن در گروه ماسونی و شیطانی « Order of the Bath ».
عضویت « ملک حسین » شاه سابق اردن در گروه ماسونی « Order of the Bath ».
نامه اي كه در آن به ماسون بودن « ملك حسين » پادشاه سابق اردن اشاره شده است و به همين دليل از سوي يك نهاد ماسوني اسراييل مورد تقدير قرار گرفته است (این نامه در نشریه « جروزالم پست » مورخ نوامبر 1999 نیز منتشر شده است).
عضویت « ملک عبدالله دوم » شاه فعلی اردن در گروه ماسونی « Order of the Bath ».
عضویت « عبدالله گل » رییس جمهور ترکیه در گروه ماسونی « Order of the Bath ».
عضویت « عبدالله گل » رییس جمهور ترکیه در گروه ماسونی « Order of the Bath ».
فیلم نشان دهنده ی تسلط فرهنگی، سیاسی فراماسونری بر نقاط مختلف دنیا. (کلیک کنید)
« فرانکلین روزولت » رییس جمهور فراماسون آمریکایی.
مجسمه و پوستر « ژوزف استالین » در حال نشان دادن « نظام درجه ی 3 ماسونی ».
« سیمون بولیوار » به اصطلاح « ناجی آزادیبخش آمریکای لاتین » در « لژ ماسونی » (تصویر وسط) و در حال نشان دادن « نظام درجه ی 1 ماسونی » (طرفین).
یک نقاشی در موزه ی کاراکاس (پایتخت ونزوئلا) که « سیمون بولیوار » را در بین مردم استقبال کننده از وی نشان می دهد.(117) جالب اینکه این ناجی! آمریکای لاتین عضو « لژ آمریکایی لندن »، پرچم انگلیس را با خود حمل کند! و نشان می دهد که وی به لژ انگلیسی خود وفادار است!!!
شواهد فراماسون بودن « خوزه مارتی »، انقلابی! کوبایی. (به زبان اسپانیولی)
شواهد فراماسون بودن « خوزه مارتی »، انقلابی! کوبایی. ( ترجمه شده به زبان انگلیسی)
مجسمه ی نیم تنه ی « خوزه مارتی » به اصطلاح انقلابی کوبایی و بنای یادبود ماسونی وی که بر روی « هرم 13 پله ای » و « سر هرم » انتهایی آن بنا شده است(121) و « هرم 13 پله ای » روی 1 دلاری آمریکا را به خاطر می آورد!!!
« اصلیت یهودی » مادر فیدل کاسترو و همکاری پدر وی با کمپانی ماسونی « راکفلر ».
عضویت فیدل کاسترو « رییس جمهور سابق کوبا » در فراماسونری.
« سالوادور آلنده » رییس جمهور محبوب! شیلی و فریبکار بزرگ تاریخ در پیشبند ماسونی (Apron). وی توانست با فریب افکار عمومی، عده ی زیادی از مردم شیلی را با خود همراه کند و در نهایت نیز توسط یکی دیگر از فراماسون های هموطن خود با عنوان « زنرال آگوستو پینوشه » در نبرد بر سر قدرت کشته شد.
عضویت « سالوادور آلنده » رییس جمهور به اصطلاح انقلابی شیلی در فراماسونری.
عضویت « آگوستو پینوشه » قاتل « سالوادور آلنده » در فراماسونری.
« نلسون ماندلا » در ردای شوالیه گروه ماسونی « Order of Malta ».
تمبر یادبود رسمی اداره ی پست « آفریقای جنوبی » به مناسبت نهصدمین سالگرد تأسیس گروه ماسونی « Order of St. John » یا « Order of Malta » که « نلسون ماندلا » رییس جمهور سابق و رهبر انقلاب! این کشور را در لباس شوالیه گروه ماسونی مذکور نشان می دهد.(126)
کتاب « کمیته ی 300 » نوشته ی « دکتر جان کولمن » که در آن به ماسونی بودن گروه هایی همچون « شوالیه های سنت جان اورشلیم » یا همان « Order of Malta » و « باشگاه رم » یا « Club of Rome » اشاره شده است.
عضویت همزمان « ملکه الیزابت دوم انگلستان » و « نلسون ماندلا » در گروه ماسونی و شیطانی « Order of St. John » یا « Order of Malta ».
عضویت « تابو امبکی » رییس جمهور سابق « آفری
یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:, :: 15:12 :: نويسنده : رضا
توجه : مقاله ایی که هم اکنون پیش روی شماست در 158 صفحه تالیف شده است که این بخش اول و دوم مقاله به شمار می رود. عزیزان توجه فرمایند در بخش نخست هیچ منبعی ذکر نشده است و انشا الله پس از اتمام ویرایش بخش های بعدی و پایانی مقاله ، منابع مطالب نیز ذکر میشود و همچنین احتمال می رود در طی مطالعه بخش اول و دوم مقاله سوالاتی در ذهن شما ایجاد شود که با احتمال قوی با مطالعه بخشهای بعدی ،جواب سوالات شما نیز داده شود پس خواهشمندیم پس از مطالعه کامل مقاله سوالات خود را مطرح نمایید.
بسم الله الرحمن الرحیم
جهان در سیطره ی دجال (فراماسونری)؛ ایران، جزیره ی امید. ![]()
مدارکی مبنی بر ماسونی بودن گروه Order of Malta.
تصویر« عقاب (ققنوس) ماسونی دو سر » در یکی از بناهای « شوالیه های مالتا ».
نماد « هرم و چشم ماسونی » بر دیوار یک کلیسای « شوالیه های مالتا ».
گروه ماسونی Order of the Bath.
« ملکه الیزابت دوم بریتانیا » در لباس گروه ماسونی « شوالیه های مالتا ».
ملکه الیزابت دوم بریتانیا به عنوان عضو هسته ی مرکزی گروه ماسونی « Order of Malta ».
رهبری « ملکه الیزابت دوم بریتانیا » در گروه ماسونی « Order of the Bath ».
عضویت « تونی بلر » در « Sovereign Military Order of Malta » یا « SMOM ».
عضویت « هیتلر و سایر نازی ها » در گروه ماسونی « Thule ».
عضویت « سیلویو برلوسکونی » در لژ ماسونی « Propaganda Due ».
عضویت « خوآن کارلوس » پادشاه اسپانیا در « Sovereign Military Order of Malta » یا « SMOM ».
نمادهای واضح « یهودی - ماسونی » در لوگوی موجود در « پرچم اسپانیا ».(31) « دو ستون » که نماد ستون های « B & J » هستند (به اختلاف تاج های روی ستون ها و عدم تقارن آن ها توجه کنید) و « شیر تاجدار » که نماد سروری « بنی اسراییل » و امپراطوری آنان در جهان می باشد،(32) به وضوح به چشم می خورند.
تبلیغات « حرکت آزادیبخش چکسلواکی » که رهبران آن ماسون بودند.(33) به نماد « شیر یهودی - ماسونی » که مشابه « پرچم اسپانیا » است، توجه فرمایید.
ریشه ی یهودی « نیکولاس سارکوزی ».
تصویر « پارلمان اروپا » در شهر « استراسبورگ فرانسه ».
الگو گرفتن « پارلمان اروپا » از « برج شیطانی بابل ».
اعتقاد ماسون ها به مقدس بودن « برج شیطانی بابل » و اعتقاد آنان به تجدید بنای این برج.
پوستر تبلیغاتی اتحادیه ی اروپا: « اروپا: زبان های بسیار، صدای واحد ».
تلاش اروپا برای ساخت بنایی همچون « برج بابل » و حکومتی شیطانی همچون « حکومت نمرود ».
پوستر تبلیغاتی اتحادیه ی اروپا و 12 ستاره ی پنج پر واژگون (Baphomet) موجود در آن و مقایسه ی آن با آرم اصلی اتحادیه ی اروپا.
پوستر تبلیغاتی اتحادیه ی اروپا: « اروپا: زبان های بسیار، صدای واحد ».
عضویت « خاویر سولانا » در گروه ماسونی « باشگاه رم (Club of Rome) ».
کتاب « کمیته ی 300 » نوشته ی « دکتر جان کولمن » که در آن به ماسونی بودن گروه هایی همچون « شوالیه های سنت جان اورشلیم » یا همان « Order of Malta » و « باشگاه رم » یا « Club of Rome » اشاره شده است.
« کارل مارکس » در حال نشان دادن « نظام درجه ی 3 ماسونی ». قطعاً اگر « کارل مارکس » قصد در آوردن سیگار، دستمال و ... را از جیبش داشت، در حین گرفتن عکس تک نفره این کار را نمی کرد!!!
لوگوی یکی از احزاب کمونیستی اسپانیا (تصویر وسط)(62) و « ارنستو چه گوارا » به اصطلاح انقلابی کمونیست و ضد امپریالیست آمریکای لاتین ( تصاویر طرفین).(63) به « ستاره ی 5 پر معکوس » یا (Baphomet) که مورد علاقه ی شیطان پرستان و فراماسون ها است، در تصویر وسط و بر روی کلاه « چه گوارا » توجه فرمایید. (شاید خود « چه گوارا » نیز نمی دانسته که چه کلاهی بر سر وی و همرزمانش گذاشته شده و خون وی نیز به راحتی پایمال گشته است؛ چرا که « اربابان کمونیستش »، هیچ فرقی با « امپریالیست های آمریکایی و انگلیسی » نداشته و همگی در راستای حکومتی شیطانی تلاش می کردند که یکی از نمادهای آن همواره بر سر « چه گوارا » خودنمایی می کرده است!!!)
« میخاییل گورباچف » عضو گروه ماسونی باشگاه رم « Club of Rome » می باشد.
![]() « بوریس یلتسین » عضو گروه ماسونی « Order of Malta ».
عضویت همزمان « میخاییل گورباچف » آخرین رییس جمهور شوروی سابق و « بوریس یلتسین » اولین رییس جمهور فدراسیون روسیه در گروه ماسونی « Order of Malta ».
قدرت گرفتن فراماسونری در زمان حکومت « ولادیمیر پوتین ».
نماد « ققنوس دو سر ماسونی » در تزیینات هواپیمای شخصی « ولادیمیر پوتین » رییس جمهور سابق و نخست وزیر فعلی روسیه (تصویر راست) و حضور « ققنوس دو سر ماسونی » در « کاخ کرملین روسیه » (تصویر چپ).
نماد « ققنوس دو سر ماسونی » در تزیینات هواپیمای شخصی « ولادیمیر پوتین » رییس جمهور سابق و نخست وزیر فعلی روسیه.(70)
نماد ماسونی « عقاب یا ققنوس دو سر ماسونی » در « Order of Malta ».
مقایسه ی تصویر نماد « کشور فدراسیون روسیه » (تصاویر طرفین) با نماد گروه ماسونی « Order of Malta » (وسط) نشان می دهد که « کشور فدراسیون روسیه » بدون هیچگونه شک و شبهه ای یک کشور ماسونی می باشد.
نماد « عقاب یا ققنوس دو سر ماسونی » در گروه های مختلف ماسونی.
حضور نماد « ققنوس دو سر ماسونی » در بناها و موسسات دولتی روسیه. « ققنوس دو سر ماسونی » به همراه « ستاره ی 6 پر ماسونی » در روسیه (تصویر راست)، حضور « ققنوس دو سر ماسونی » در « کاخ کرملین روسیه » (تصویر وسط) و لوگوی « ققنوس دو سر ماسونی » مربوط به سرویس جاسوسی روسیه (تصویر سمت چپ).
آرم « حکومت پادشاهی یوگسلاوی » (تصویر راست)، آرم « دولت مونته نگرو » (تصویر وسط) و آرم « دولت آلبانی » (تصویر چپ) که آن ها نیز از « نماد ققنوس یا عقاب دو سر ماسونی » استفاده می نمایند.
حضور نماد « عقاب دو سر ماسونی » در لوگوی رسمی سلطنتی شاه سابق ایران (محمد رضا پهلوی) که یک فراماسون نیز بوده است.
لو رفتن عضویت « محمد رضا پهلوی » شاه خائن ایران در تشکیلات شیطانی فراماسونری که از سوی یکی از فراماسونرهای معروف آن زمان با نام « دکتر ذبیح الله قربان » بیان شده است و در اسناد ساواک نیز به آن اشاره گردیده است.
نمادهای ماسونی « هرم و چشم جهان بین » در شهر « سنت پترزبورگ روسیه ».
نمادهای ماسونی « هرم و چشم جهان بین » در شهر « مسکو » (تصویر راست) و یک کلیسای کوچک در روسیه (تصویر چپ).
« مجسمه ی اسکندر » در روسیه و « هرم و چشم جهان بین آن ».
دو نمونه « مدال ر
یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:سخنرانی استاد رائفی پور نقد فیلم 2012, :: 14:37 :: نويسنده : رضا
دانلود نقد فیلم 2012 استاد رائفی پور که یکی از پر طرفدارترین سخنرانی های ایشان هم می باشد،این سخنرانی جدید نیست بلکه دلیل قرار دادن آن بخاطر آغاز سال 2012 سال میلادی می باشد ،هم چنین موضوع این سخنرانی در مورد فیلمی است که در مورد سال 2012 ساخته شده و این فیلم اشاره دارد که این سال،آخرالزمان می باشد
برای دانلود به ادامه مطلب رجوع کنید
یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:آیا سال 2012 آخر الزمان است؟, :: 14:23 :: نويسنده : رضا
تقویم مایا چیست؟ این تقویم توسط تمدنی پیشرفته به نام مایاها در حدود 250 تا 900 میلادی بوجود آمده است. شواهد مربوط به امپراطوری مایا به قسمتهای جنوبی مکزیک تا گواتمالا و اِل سالوادور می رسد.
ظاهرا، دنیا در 21 دسامبر سال 2012 به پایان می رسد یا حداقل بخش بزرگی از نوع بشری نابود خواهند شد. دیگر برای شغل آینده ی خود برنامه ریزی نکنید. بدنبال خرید خانه نباشید، و در عوض، چند سال آخر زندگی تان را هرآنطور که می خواهید بگذرانید. اکنون شما 4 سال فرصت دارید که از زندگی لذت ببرید... قبل از پایان دنیا!
![]()
واقعیت این است که تقویم مایا در سال 2012 به پایان می رسد، به همین دلیل مایاها به دنبال هر دلیل مذهبی، علمی، اخترگویانه و تاریخی می گردند تا بیابند که چرا این تقویم می گوید که جهان رو به پایان است. رسالت مایایی کسب قدرتی است که بتواند مردم را در تمام جوامع نگران کند.
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:دجال عصر ما, :: 14:4 :: نويسنده : رضا
در يونان باستان:
شنبه 20 اسفند 1390برچسب:, :: 13:55 :: نويسنده : رضا
قاضی: «این همه بچه تو این مملکت داره زندگی میکنه؛ یعنی هیچ کدوم آینده ندارن خانم؟» ![]() سیمین: «من ترجیح میدم بچهام تو این شرایط بزرگ نشه حاج آقا. به عنوان مادر این حق رو دارم.» قاضی: «چه شرایطی؟ چه شرایطی خانم؟» سیمین جوابی نمیدهد. مدارک خروج از کشورش را در کیفش میگذارد... (دقیقهی 3 فیلم) دوربین در این صحنه طوری قرار گرفته است که ما از دید قاضی این صحنه و این جدال بین نادر و سیمین را میبینیم. یعنی کارگردان ما را قاضی قرار داده است. یعنی مخاطب محترم! خودتان قضاوت کنید. یعنی شما بگویید که سیمین درست میگوید یا نه؟ یعنی دلایل نادر برای ماندن قانع کننده است یا نه؟ راستی چرا سیمین جواب نمیدهد که «چه شرایطی؟» گویا باید صبر کرد. تا اینجا که اصلاً نمیتوان به سیمین حق داد. او دارد حرف زور میزند و آنجایی که به سؤال اساسی قاضی میرسد، سکوت میکند. اما نادر آنطور که خودش میگوید، هزار دلیل برای نرفتن دارد (دقیقهی 2 فیلم) که فقط یکی از آن دلایلی که بازگویش میکند، نیاز پدر مریضش به اوست و همین یک دلیل اخلاقی و انسانی، به غایت قانعکننده است. قاضی -یعنی ما- حق را به نادر میدهد. حق را و ترمه را. نمای بعد، نمایی از دادگاه است و نادر و سیمین که بعد از پایین آمدن از پلهها، از میان جمعیت موجود در دادگاه میگذرند. در میان جمعیت کودکانی هم دیده میشوند. چه آنجایی که این دو از پلهها پایین میروند و چه آنجایی که از میان جمعیت و از دری که در انتهای فیلم باز هم آن را میبینیم، عبور میکنند. به عبارت دیگر، اینجا سه نما داریم که در هر سه نما کودکی دیده میشود. (ابتدای دقیقهی 5) اولین باری که راضیه و دخترش جهت انجام کارهای خانه و نگهداری از پیرمرد، وارد خانهی نادر میشوند. دوربین از روی پلهها، همگام و همراه با نگاههای کنجکاو دخترک است. داخل خانه هم این نگاهها ادامه دارد. بهطرز محسوسی تعداد زیادی از نماها در این سکانس، متمرکز بر این دخترک است. ماجرا ادامه دارد تا پیرمرد از سر جایش بلند شود. دخترک به طرز عجیبی به او و شلوار خیسش نگاه میکند. (دقایق 14 تا 16) راضیه بعد از گرفتن اذن شرعی با تلفن، میخواهد پیرمرد را بشورد. دخترش با تعجب همچنان فقط نگاه میکند. سرانجام میگوید: «به بابا نمیگم.» پنهان کاری کودک احساس عجیبی به من میدهد. اینجا در فیلم نیست. اما من در ذهنم این دیالوگ میآید: «من ترجیح میدم بچهام تو این شرایط بزرگ نشه حاج آقا!» کات میخورد روی ترمه داخل یک پمپ بنزین. او خودش مشغول زدن بنزین است. کارش تمام میشود. سوار ماشین میشود. به پدرش میگوید: «همه نگاه میکنن!» پدرش اصرار دارد که ترمه بقیهی پول را از متصدی بگیرد. میگوید: «انعام برای وقتی است که خودش بنزین بزند.» ترمه پول را پس میگیرد. بدین ترتیب پدرش به او یاد میدهد که در اجتماع عدهای منتظرند تا او پول او را به ناحق تصرف کنند و او باید بتواند حقش را حتی در موارد کوچک پس بگیرد. فاجعه اتفاق میافتد. پدربزرگ در نبود راضیه، از هوش رفته است. (دقیقهی 35) نادر متوجه گم شدن مقداری پول میشود. ابتدا از دخترش میپرسد که آیا او پول را برداشته؟ وقتی با جواب منفی ترمه روبرو میشود، به او اصرار میکند که به داخل آشپزخانه برود. بعد برای یافتن پول، به اولین جایی که سرک میکشد، کیف سمیه -دختر راضیه- است و آن را برای یافتن پول میگردد. نادر نمیخواست تا ترمه این صحنه را ببیند و به همین دلیل او را به آشپزخانه فرستاد. (انتهای دقیقهی 37) دیدن این صحنهها مطمئناً برای بچهها اتفاق خوبی نیست. اینجا در فیلم نیست. اما من در ذهنم این دیالوگ میآید: «من ترجیح میدم بچهام تو این شرایط بزرگ نشه حاج آقا!» وقتی راضیه برمیگردد، نادر برای دعوا به سمت او به داخل آشپزخانه میرود. قبل از آن، به ترمه میگوید که به اتاق برود. سروصدا بالا میگیرد. سمیه با حیرت و وحشت به نادر نگاه میکند. ترمه هم از اتاقش بیرون آمده است. راضیه به سمیه میگوید که آشپزخانه را ترک کند و به کوچه برود تا او بیاید. نمای بعدی خیلی جالب است. سمیه برمیگردد و یکبار دیگر این صحنه را نگاه میکند. دیگر مطمئن میشوم که کارگردان از گرفتن این همه نما از سمیه و ترمه حتماً منظوری دارد. نادر یکبار دیگر هر دو کودک را از صحنه دور میکند. او می خواهد قضیهی دزدی را با راضیه مطرح کند. راستی الان در دل این دو بچه چه میگذرد؟ دعوا شدت میگیرد. سمیه لای در ایستاده است و فقط نگاه میکند. ترمه از پدرش خواهش میکند... (دقیقهی 38 تا 41) توصیه میکنم این قسمت از فیلم را یکبار دیگر ببینید و این بار به نگاههای ترمه و سمیه و تاکید کارگردان بر نشان دادن این نگاهها به صورت افراطی دقت کنید. تعداد این نماها آن قدر زیاد است که نمیتوانم همهی آن را شرح دهم. اینجا در فیلم نیست. اما من در ذهنم این دیالوگ میآید: «من ترجیح میدم بچهام تو این شرایط بزرگ نشه حاج آقا!» حجت در دادگاه با نادر جروبحث میکند. قاضی اصرار دارد که معلم ترمه به عنوان مطلع در دادگاه حاضر شود. نادر میگوید: «آقا من نمیخوام اصلاً کار به معلم و مدرسه و این چیزها کشیده بشه. اصلاً برای بچهام خوب نیست.» و حجت در جواب او با عصبانیت میگوید: «کثافت تو زدی بچهی منو کشتی حالا برای بچهات بد میشه؟ بچهی تو فقط بچهی آدمه؟ بچههای ما بچهی حیوونن؟ تولهی سگن؟» ظاهراً دعوا سر بچههاست. (دقیقهی 55) در همان دادگاه، راضیه ناگهان و در گرماگرم بحث اجازه میگیرد و از دادگاه خارج میشود تا سری به دخترش بزند. دخترش را در وسط راهروی دادگاه مییابد. سمیه با حیرت و ترس مشغول دید زدن آدمهاست. نگاه سمیه ناگهان به زنجیر پای متهمی جلب میشود. متهم که چهرهی خشنی هم دارد، به سمیه لبخندی شرارت بار میزند. سمیه رویش را برمیگرداند. (دقیقهی 57 الی 58) حالا ما مغرض شما عادل. این همه تاکید بر نگاههای حیران سمیه و این همه سناریو چینی برای مواجهی او با جامعهی پر از جرم و سیاهی برای چیست؟ اصلا چنین سکانسی برای چیست؟ چرا حجت و راضیه سمیه را با خود به دادگاه آوردهاند؟ چرا مثل شب قبلش که راضیه در بیمارستان بستری بود، سمیه را به کسی نسپردهاند تا کودک با این سن و سال در دادگاه حاضر نباشد؟ نه ظاهراً قرار است که سمیه بیاید و در دادگاه تنها بماند و بعد با این صحنهها مواجه شود. قرار است که کارگردان، جهان زشت و سیاه آدمهای این جامعه را مدام به رخ این دو کودک بکشد و آنها را در همهی صحنههای زشت و زننده حاضر نماید تا ما مدام از خودمان بپرسیم که آیا حاضریم فرزندانمان در چنین وضعیتی بزرگ شوند؟ تا ما این دیالوگ به یادمان بیاید: «من ترجیح میدم بچهام تو این شرایط بزرگ نشه حاج آقا!» ترمه، سیمین و مادر سیمین برای وثیقه گذاشتن به دادگاه آمدهاند. در اولین نمایی که نادر و ترمه و مادر سیمین را با هم میبینیم، کودکی هم در آغوش مادر در پس زمینهی تصویر دیده میشود. (دقیقهی 63) در سکانس بعد از دادگاه، ترمه و سمیه را کنار هم میبینیم؛ در حالی که ترمه مشغول تمرین درس تاریخ است و سمیه به او زل زده است. در همین حین معلم ترمه از راه میرسد و با دیدن سمیه به سمت او میرود و از او دربارهی احتمال سقط شدن بچه در حین دعوای حجت و راضیه میپرسد. کودک هم با صداقت و معصومیت مختص دوران کودکی جواب او را میدهد. جالب آنکه باز هم در همین سکانس و در پس زمینهی تصویر، نوزادی در آغوش مادرش در دادگاه دیده میشود. تقریباً در تمام پلانهای مربوط به دادگاه، کودکان حضور فعالی دارند. توصیه میکنم حتما یکبار دیگر فیلم را ببینید. (دقیقهی 66) کنار اینها بگذارید سوالهای ترمه از پدرش را دربارهی اطلاع او از باردار بودن راضیه و کنجکاوی او بابت چرایی صحبت نادر با همسایههای طبقه بالایی یک روز قبل از تحقیق محلی. دقیقهی 81؛ کار به مدرسه ترمه هم میکشد. حجت به مدرسهی ترمه رفته و داد و بیداد به راه انداخته است. به این ترتیب آبروی ترمه پیش همشاگردیهایش میرود. ما یاد این دیالوگ میافتیم: «من ترجیح میدم بچهام تو این شرایط بزرگ نشه حاج آقا!» بعد از بیآبرویی ترمه در مدرسه، سیمین با توپ پر به سراغ نادر میآید و جرو بحث دوباره شروع میشود. در همین حین، بحث سرپرستی ترمه دوباره مطرح میشود. اما نادر به سیمین میگوید: «بچهات میخواد همینجا زندگی کنه، باید همینجا هم باشه یاد بگیره.» سیمین میپرسد: «چی رو یاد بگیره؟ لج و لجبازی و دعوا رو؟» (دقیقهی 87) خب حالا به عنوان یک وجدان آگاه، به عنوان کسی که قرار است به عنوان قاضی در این فیلم قضاوت کند، بگویید که آیا این دیالوگ به اندازهی کافی گویا نیست که فیلم قرار است چه بگوید؟ دروغگویی پدر برای ترمه آشکار میشود. حالا او به چشم یک دروغگو به پدرش نگاه میکند. (دقیقهی89) نادر سر خیابان مدرسهی ترمه ایستاده است تا او را به خانه برساند. بچههای مدرسه به نادر به شکل عجیب و غریبی نگاه میکنند. ترمه سوار ماشین میشود و به نادر میگوید: «مگه نگفتم جلوی مدرسه نیا؟» (دقیقهی 91) سیمین به نادر پیشنهاد میدهد که با پانزده میلیون سر و ته قضیه را هم بیاورد. نادر قبول نمیکند. سیمین میگوید: « این بچه تو سن بلوغه. داره زجر میکشه تو این وضعیت.» حالا دیگر کسی نمیپرسد کدام وضعیت؟ کدام شرایط؟ این هنر فیلمساز است. یعنی سناریوچینی طوری بوده که وضعیت و شرایط اسفناکی که در ابتدای فیلم توسط سیمین مطرح شد، برای مخاطب جا افتاده است. (دقیقهی 99) بالاخره نادر راضی میشود تا پول را بپردازد. نادر و سیمین به خانهی حجت و راضیه میروند. نمایی از ترمه و سمیه میبینیم در حالی که در حیاط خانه شاد و خوشحال مشغول بازی با هم هستند. نادر میخواهد دخترش حاضر شود تا راضیه در حضور او، به قرآن قسم بخورد که بچه به خاطر هل دادن او افتاده است. راضیه قسم نمیخورد. حجت از عصبانیت خانه را ترک میکند. راضیه به سیمین میگوید: «مگه من نگفتم نیاین؟ مگه من نگفتم این پول حرومه نمیخوایم؟ من دیگه چه جوری تو این خونه زندگی کنم؟» نمای بعدی ترمه را میبینیم و نمای بعد از آن سمیه را؛ که به هم نگاه میکنند. (دقیقهی 100) صحنهی پایانی در دادگاه. سکانس این طور آغاز میشود. زنی ناشناس با چادر مشکی روی صندلی نشسته و پسری خردسال روی دامن او خوابیده است. ترمه به این خانم و پسر خردسالش زلزده است و کمی آن سوتر باز نوجوانی را میبینیم که کنار زنی و مردی در راهروی دادگاه احتمالاً انتظار میکشد. باز برای بار چندم میپرسم. چرا این سکانس باید این طور و با چنین نمایی شروع شود؟ آیا فیلمساز نمیخواهد قصهی زندگی ترمه را به تمام فرزندان ایرانی ارتباط بدهد؟ این همه بچه در دادگاه چه کار میکنند؟ و فارغ از تعداد آنها، چرا دوربین تا این اندازه بر روی آنها زوم میکند؟ آیا این موضوع که فرهادی میخواهد اثبات کند سیمین در ابتدای فیلم حرف درستی زده، تمام محتوای این فیلم نیست؟ آیا فیلم تماماً جوابی به این سوال قاضی در ابتدای فیلم نیست که «این همه بچه تو این مملکت داره زندگی میکنه؛ یعنی هیچ کدوم آینده ندارن خانم؟» تصمیم ترمه در دادگاه مشخص است. به نگاههای ترمه به پدرش توجه کنید. او برای جواب دادن مدام نگران پدرش است و دائم به سمت و نگاه میکند. اما به هر حال نادر و سیمین بیرون میایستند تا او راحتتر جواب بدهد. نادر و سیمین در راهرو به انتظار میایستند. نادر لباس مشکی به تن دارد و این یعنی پدر او مرده است. حالا دلیل نادر برای ماندن چیست؟ او به وقل خودش هزار دلیل داشت. بگذریم. در نمایی که از راهرو میبینیم، مدام کودکان کم سن و سال از جلوی دوربین گذر میکنند. چیزی حدود پنج یا شش بچه. صدای گریهی نوزادی به گوش میرسد.(دقیقهی 95) راستی ترمه حق را به مادرش داد و احتمالاً با او راهی سفر خارجه خواهند شد. شما چطور؟ حالا به نظر شما میتوان در چنین شرایطی زندگی کرد و به زندگی فرزندان خویش امیدوار بود؟ بهتر نیست به خارج برویم؟ و اين هم نطق اصغر فرهادي در هنگام دريافت جايزه اسكار: «سلام به مردم خوب سرزمینام. در این لحظه بسیاری ایرانیان سرتاسر جهان دارند ما را نگاه میکنند. فکر میکنم آنها بسیار خوشحالاند. آنها تنها به خاطر این جایزهی مهم یا یک فیلم یا فیلمساز خوشحال نیستند. آنها خوشحالاند، چون در این زمان که صحبت جنگ و تهدید و حمله بین سیاستمداران رد و بدل میشود، این جا صحبت از فرهنگ غنی کشورشان ایران است. یک فرهنگ غنی و قدیمی که زیر گرد و غبار سیاست پنهان مانده است. من با افتخار این جایزه را تقدیم مردم سرزمینام میکنم. مردمی که برای همه فرهنگها و تمدنها احترام قائلاند و با نفرت و خشونت سر سازگاری ندارند». این همه نشانی از فیلم آوردیم تا این حرف آخرمان را بزنیم. «آقای فرهادی! با وجود آنکه صغری و کبریهایتان را قبول نداریم، ولی گیریم که شرایط جامعه همانی است که گفتید. آیا نسخهی شما این است که برویم و نمانیم؟ پس آن فرهنگی والای ایرانی که مدام در حین جایزه گرفتن از آن یاد میکنید، آن ایرانی که اصرار دارید در این شرایط پر از جنگ و خون ریزی نام آن را به نام فرهنگ بشناسند، آن «ایران» را چه کنیم؟ ما مشکلمان با فیلم شما همین سوال است. یعنی نسخهی شفابخش شما ترک «ایران» است؟ همین؟ یعنی با ایران با آن همه فرهنگ و مردم صلحطلب به قول شما، مثل یک خانهی کلنگی برخود کنیم که دیگر وقتی جای زندگی نبود، آن را بفروشیم و برویم؟ آیا این عملکرد در تناقض با صحبتهای شما در حین جایزه گرفتن نیست؟ آیا از طرفداران فرهادی کسی هست که جواب این سوال را بدهد؟ ما مدتهاست که منتظر جوابیم. اگر متهم به مخالفت با سینما، حسودی با فرهادی، سیاسی نگاه کردن به سینما، نفهمیدن سینما و توهم توطئه نشویم... تریبون مستضعفین- «در زمانی که همواره صحبت جنگ است و ارعاب و تجاوز در میان سیاست مداران رد و بدل می شود، از ایران به عنوان کشوری با فرهنگی باشکوه یاد می شود، فرهنگی غنی و کهن که در زیر گرد و غبار سنگین سیاست پنهان شده است. من با افتخار این جایزه را به مردم کشورم تقدیم می کنم، مردمی که به تمامی فرهنگ ها و تمدن ها احترام گذاشته و خشونت و کینه را حقیر می شمارند.» این ها سخنانی است که فرهادی پس از دریافت نخستین جایزه اسکار سینمای ایران به زبان آورد. سخنانی که شاید در نگاه اول بدون جهت گیری و حتی مثبت به نظر آید. اما ایجاد چنین ترکیبی از تقابل سیاست، فرهنگ و صلح، به همراه رقابت «یک جدایی» با رقیب اسرائیلی اش خواه یا نا خواه تداعی کننده تقابل ایران و رژیم اشغالگر قدس است. در گزارش خبرگزاری رویترز از این مراسم به مهمانی دوشب قبل از مراسم اسکار اشاره شده و آمده است: در این مراسم هنرمندان ایرانی و اسراییلی در نمایشی از صلح در کنار هم حاضر شدند. لیور اشکنازی ستاره فیلم اسرائیلی حاضر در اسکار در این باره به رادیوی ارتش اسرائیل گفت:« در مهمانی آکادمی که به افتخار فیلم های خارجی برگزار شد، ما در کنار هم نشستیم و صحبت کردیم و تمامی حجاب ها کنار رفت» .وی همچنین ادامه داد: «آنها مردم خون گرمی هستند، ما آنها را به تل آویو دعوت کردیم و آن ها هم ما به تهران دعوت کردند»، هر چند گفتگوی اشکنازی را در خلاف واقع در نظر بگیریم اما صحبت های فرهادی به نحوی این سخنان را تایید می کند. خواه یا ناخواه این صحبت ها شباهت زیادی به مصاحبه تهمیه میلانی درباره همراهی اش با داور اسرائیلی در جشنواره فیلم هند دارد: ما سیاستمدار نیستیم و هیچ مشکلی در کار با یکدیگر نداریم . در سینما خط کشی های عالم سیاست معنا ندارد. هر چند فشار های رسانه ای باعث شد تا میلانی از حضور در کنار این داور انصراف داده و به ایران بازگردد تا شاید این خاطره ناخوش آیند را در ذهن مخاطب کمرنگ کند. سندرم صلح دوستی هنرمندان هم گویی تا به رژیم صهیونیستی می رسد عود می کند، البته این خواسته آن ها نیست بلکه اجباریست که سیاست حاکم بر فضای رسانه ای جامعه جهانی بر آن ها تحمیل می کند و متاسفانه اراده سست هنرمندان ما توان مقابله با آن را ندارد. حضور «یک جدایی» در مراسم اسکار توفیقی بود که با عنایت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نصیب فرهادی و همراهان وی شد. فرهادی به عنوان یک هنرمند مستقل در آنجا حاضر نشد و نمی توانست بشود. اما حضور وی و همراهانش در این مراسم هیج نشانی از جمهوری اسلامی ایران به همراه نداشت و حتی حداقل های پوششی نیز رعایت نشد. امید واریم شیرینی بردن این اسکار برای وزارت ارشاد همراه با شیرینی درسی فراموش نشدنی باشد که نمی توان در دنیایی که سیاست جزء لاینفک محافل هنری آن شده است، داعیهی روشنفکری و هنرمداری داشت. عملکرد منفلانه رسانه ها نیز قابل توجه است تا جایی که برخی خبرگزاری ها به جای پرداختن به واقعیت به خبرسازی روی می آورند! هر چند حذف این اخبار نیز نشانی از انفعال رسانه های مذکور است. در نهایت باید پرسید آیا این اسکار متعلق به ایران یا به قول برخی مسئولین محترم که «یک جدایی» را فیلمی حکومتی می دانستند، متعلق به حکومت است؟ آیا اکنون دیگر مشکل عناد جهان غرب با جمهوری اسلامی حل شد؟ شنبه 20 اسفند 1390برچسب:ورودیه ای بر گرویدن فرهادی به دین لاس وگاس, :: 13:40 :: نويسنده : رضا
تمدن غرب یک دین است و به نظر حقیر مراسماتی مثل اسکار چیزی است شبیه غسل تعمید مسیحیان یا شاید چیزی تو مایه های شهادتین گفتن مسلمانان. مراسم اهدای جایزه اسکار جوری طراحی شده است که شرکت کنندگان در آن سالی یکبار باید شهادت بدهند به خدایی غرب، به رب بودن فاحشه ها، به اینکه ملکوت عالم جایی است در هالیوود که می توانی به راحتی همه پرده های حیا را کنار بزنی و در کمال بی غیرتی زن بیگانه ای را ببوسی، زنی که پیش از تو نیز توانسته وسیله ای باشد برای غرب پرست کردن کلی مرد دیگر و با لبهایش(!) شهادت داده است به ایمان آوردن آنها به تمدن غرب: «شهادت میدهم که هیچ خدایی نیست حتی الله! شهادت میدهم که همین ما، فاحشه های خوش رنگ و لعاب را عشق است، شهادت میدهم گور بابای حیا و شرف، شهادت میدهم این آقایی که دارم مي بوسمش بویی از غیرت نبرده است، شهادت میدهم که ته مانده های مردانگی این بابا را من مکیدم و خلاص. شهادت میدهم و همه تماشاگران را گواه میگیرم که این آقا به دین لاس وگاس گرویده و در این دنیا و آن دنیا با من همنشین خواهد بود؛ و این هم مهر و امضایش: ماچ!»
چند وقت بود می خواستم مطلبی بنویسم درباره اینکه چرا از اسکار گرفتن فرهادی خوشحال نیستیم. بگویم اسکار گرفتن «جدایی...» مثل این است که کسی به ناموس آدم فحش دهد و آنوقت ما برای رعایت صنایع ادبی در فحشش و هماهنگی وزن و قافیه در آن سوت و کف بزنیم! کدام آدم از هتک حرمت مادرش خوشحال می شود؟ گیرم این جسارت در نهایت تمیزکاری و بار عایت تمام قواعد صورت گرفته باشد؛ آیا جای خوشحالی دارد؟ و حالا این آدم گند کشیده است به کشور خود؛ آنهم جلوی چشم بیگانه. ای کاش این آقایان روشنفکر و جماعت هوادارشان حداقل به تصنیفهایی که برای «مام وطن» می خواندند احترام قائل بودند، به شعارهایی که برای خاک وطن سر میدادند پایبند بودند... اینها را می خواستم بگویم اما حالا دیگر کار از این حرفها گذشته است. کسی که حاضراست برای اسکار شرفش را زیر پا بگذارد، کسی که حاضر است با تن قفاحشه ای که خدا می داند تا حالا با تن چند مرد تماس پیدا کرده، همسایه شود، کسی که جاضر است جلوی چشم دخترش و حتما همسرش و حتی ملتش... بگذارید بیش از این هم نزنم این گنداب متعفن را. من دیگر هر وقت اسم فرهادی را بشنوم، هر وقت نام «جدایی...» به گوشم بخورد وهر وقت تصویر فرهادی را ببینم یک عق میزنم به افتخار همه بی غیرتهای عالم؛ به سلامتی سرهرچه خوک است که لااقل بیچاره ها مجبورند به خوک بودن؛ و دورد میفرستم به همه فاحشه هایی که لااقل از زور گرسنگی تن فروشی میکنند، که لااقل در پستوی خانه ها و دور از چشم هم محله ای های خود...
از هر طرف می رویم به نجاست می رسیم، خدا همه بی غیرتها را لعنت کند و درود به شرفت مارلون براندو که لااقل قتل عام سرخپوستان توانست تو را از وسوسه اسکار نجات دهد.
در سال ۱۹۷۲ نام مارلون براندو به عنوان بهترین بازیگر به خاطر بازی در فیلم پدرخوانده در مراسم اسکار اعلام شد اما او به جای خود یک دختر سرخپوست را روی صحنه فرستاد. این دختر سرخپوست اعلام کرد که مارلون براندو در اعتراض به تصویر منفی سرخپوستان آمریکا در هالیوود این جایزه را نمیپذیرد. هدف براندو اعتراض به تصویر منفی و غیرعادلانهای بود که سینمای آمریکا از سرخپوستان ارائه داده است. این هم برای آنها که هنوز می توانند بفهمند دو دو تا میشود چهار تا: دکتر اردشیر قوام زاده رئیس پژوهشكده خون سرطان و سلولهای بنیادی خون ساز دانشگاه علوم پزشكی تهران برنده جایزه «برترین محقق جهان در زمینه سرطان و بیماری های خونی» شد.
2
شنبه 20 اسفند 1390برچسب:چرا اسراییل به ایران حمله نمی کند؟, :: 13:36 :: نويسنده : رضا
با این همه، صهیونیستها از توان بالای ایران در جنگ الکترونیک آگاهند. علاوه بر اینکه نبرد الکترونیک از دیرباز در برنامههای کلاسیک ارتش ایران جای داشته، امروز رشته جنگال (جنگ الکترونیک) به عنوان یک رشته تحصیلی در نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران تدریس میشود. تل آویو میداند که کور کردن سامانههای الکترونیکی جنگندههای این رژیم در قیاس با نشاندن پهپاد رادارگریز آمریکایی (RQ-170) بیشتر شبیه به نوعی سرگرمی یا تمرین نظامی است.
![]() آمریکا و اسرائیل با سفر نتانیاهو به آمریکا بار دیگر می کوشند تا روابطشان را گرم نشان دهند. به همین دلیل است که اوباما در اجلاس آیپک کوشید با لفاظی های توخالی دل حامیان اسرائیل را به دست آورد تا از این طریق حمایت مالی شان را برای رقابت های آینده ریاست جمهوری اش به دست آورد. اما از آن سو رژیم صهیونیستی اخیرا برای چندمین بار احتمال حمله به تاسیسات هستهای ایران را مطرح و این بار تاکید کرده که برای این کار، آمریکا و دیگران متحدانش را مطلع نخواهد کرد؛ اما آیا این رژیم از نظر توان نظامی و پتانسیلهای سیاسی، امکان چنین کاری را خواهد داشت؟ خبرگزاری آسوشیتدپرس روز سه شنبه اعلام کرد که نخست وزیر و وزیر جنگ رژیم اشغالگر قدس در آستانه دیدار از واشنگتن، این پیام جدید را به بسیاری از مقامهای ایالات متحده از جمله رییس ستاد مشترک ارتش، مشاور امنیت ملی کاخ سفید، مدیر اطلاعات ملی و تعدادی از قانونگذاران ارشد آمریکایی اطلاع دادهاند. البته این تهدید، سابقهای طولانی دارد و صهیونیستها از دیرباز امیدوار بودهاند با بحرانی نشان دادن اوضاع، غرب را تحریک کنند که به جای رژیم صهیونیستی، آرزوی دست نیافتنی شان را محقق کند. هرچند جدی نگرفتن تهدیدهای این رژیم حتی از سوی متحدانش تا آنجا پیش رفت که سارکوزی و اوباما، رییسان جمهوری فرانسه و آمریکا، اواخر سال گذشته و در حاشیه نشست گروه 20 در کن، بدون توجه به روشن بودن میکروفن مقابل خود، به تمسخر نخست وزیر رژیم صهیونیستی پرداختند و نتانیاهو را «دروغگویی» خواندند که ناچارند تحملش کنند! حالا رژیم صهیونیستی یک گام هم پیشتر نهاده و میگوید در انجام حمله مصمم هستیم و زمان آن را به کسی نخواهیم گفت. مسلما این تهدید هم از سوی غرب جدی گرفته نخواهد شد، اما شاید این پرسش مطرح شود که چرا صهیونیستها به جای عملی کردن سخن خود، در سالهای اخیر، درست مانند کودک گستاخی که سعی میکند بزرگترهایش را مرعوب کند، تنها با صدایی بلندتر به تکرار تهدیدهای قدیمیاش دست میزند؟ برای دست یافتن به پاسخ این سوال، باید به سه عامل «توان نظامی»، «شرایط سیاسی» و «کاربرد ابزار تروریسم» توجه کرد. این عوامل در ادامه مورد بررسی قرار خواهند گرفت. توان نظامی صهیونیستها پیش از این دو بار به کشورهای دیگر (اوسیراک در عراق و دیرالزور در سوریه) حمله کردهاند. به دلیل ضعف رژیم صهیونیستی در صنایع موشکی آفندی و نیاز به دقت حمله برای انهدام تاسیسات، در هر دو بار، جنگندههای F-15 و F-16 این رژیم با پرواز طولانی، هدفهای خود را بمباران کردند. اما مقایسه پدافند هوایی عراق در سال 1360 یا پدافند هوایی سوریه در سال 1386 با توان نظامی ایران، چیزی است که مقامهای رژیم صهیونیستی را به ورطه عصبانیت و تهدیدهای ناممکن افکنده است. نیروی هوایی عراق در سالهای آغازین جنگ تحمیلی علیه ایران و پیش از آنکه توسط کشورهایی چون فرانسه تا دندان مسلح شود، چیزی جز کلکسیون هواپیماهای پا به سن گذاشته روسی نبود. تنها یک هفته پس از آغاز جنگ، دو هواپیمای فانتوم (F-4) ایرانی با حمله به تاسیسات اوسیراک، بخشهای قابل توجهی از آن و پدافند همراهش را نابود کردند. یک هفته پیش از این حادثه، یعنی درست یک روز پس از حمله صدام به ایران هم جنگندههای F-5 و F-4 ایرانی در عملیات موسوم به «کمان 99»، فرودگاهها و آشیانههای نظامی عراق در کرکوک، موصل، ناصریه، شعیبیه و چندین شهر دیگر را منهدم کرده بودند. سپس در فروردین 1360، نیروی هوایی ایران با نفوذ به پایگاه هوایی الولید در غربیترین نقطه عراق، نزدیک به 50 هواپیمای عراقی را نابود و کل پایگاه را با خاک یکسان کرد. در چنین شرایطی، بمباران تاسیسات اتمی اوسیراک در خرداد 1360 آنهم برای بار دوم (!) آسانترین ایدهای بود که میتوانست به ذهن رژیم صهیونیستی خطور کند. در مورد سوریه، فارغ از اینکه آنچه صهیونیستها بمباران کردند نیروگاه بود یا هر چیز دیگر، شرایط نظامی کاملا متفاوت بوده است. سوریه با داشتن جنگندههایی چون «میگ 29»، روی کاغذ میتوانست مقابل اف 15ها و اف 16های صهیونیستی بایستد. اما چیزی که سوریهایها را غافلگیر کرد، استفاده صهیونیستها از پارازیت الکترونیکی برای مخدوش کردن رادارهای این کشور بود. ![]() با این همه، صهیونیستها از توان بالای ایران در جنگ الکترونیک آگاهند. علاوه بر اینکه نبرد الکترونیک از دیرباز در برنامههای کلاسیک ارتش ایران جای داشته، امروز رشته جنگال (جنگ الکترونیک) به عنوان یک رشته تحصیلی در نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران تدریس میشود. تل آویو میداند که کور کردن سامانههای الکترونیکی جنگندههای این رژیم در قیاس با نشاندن پهپاد رادارگریز آمریکایی (RQ-170) بیشتر شبیه به نوعی سرگرمی یا تمرین نظامی است. رژیم صهیونیستی این را نیز به خوبی میداند که حتی اگر بتواند رفت و آمد طولانی جنگندهها و هواپیماهای سوخت رسان خود به ایران را مدیریت کند، هواپیماهایش هرگز به تاسیسات هستهای ایران نخواهند رسید و در لحظه ورود به آسمان ایران یا توسط قرارگاه پدافند هوایی خاتم الانبیا مورد حمله موشکی قرار خواهند گرفت یا توسط F-14ها، میگهای 29 و صاعقههای نیروی هوایی به زمین نشانده خواهند شد. استفاده از ابزار تروریسم رژیم تل آویو در دو سال اخیر، سه دانشمند هستهای ایران را با همکاری گروهک تروریستی مجاهدین خلق به شهادت رسانده و آشکارا از سوی محافل صهیونیست در سراسر جهان تشویق شده است. رژیم صهیونیستی اگر لحظهای احساس میکرد که میتواند به کشوری قدرتمند چون ایران تعرض نظامی کند، هرگز به ابزار پیچیده و پرهزینه تروریسم متوسل نمیشد. اصولا استفاده از تروریسم، نماد ناتوانی در مقابل قدرتی برتر است. القاعده هرگز نمیتواند با ابزارهای غیرتروریستی مقابل ایالات متحده بجنگد. گروه «اتا» در اسپانیا یارای مقابله نظامی مستقیم با ارتش این کشور را ندارد. ببرهای تامیل در سریلانکا، لشکر طیبه در پاکستان و... نیز حکایت مشابهی دارند. کابرد تروریسم توسط صهیونیستها کافی است که به ضعف نظامی و راهبردی این رژیم در مقابل ایران پی ببریم. موقعیت جغرافیای سیاسی رژیم صهیونیستی رژیم تل آویو امروز از شمال با لبنانی روبروست که از سال 2011 به این سو، علاوه بر حزب الله، دولت نیز در آن به نوعی وارد صف مقاومت در برابر زورگوییهای صهیونیستی شده است. همچنین از زمان سرنگونی حسنی مبارک در مصر، قدرت مانور صهیونیستها از ناحیه جنوب هم تا اندازهای کاسته شد. در داخل، مذاکرات سازش با گروه فتح متوقف شده و هیچ یک از دو طرف علاقهای به ادامه آن ندارند. حماس هم بهمن ماه امسال برای همه روشن کرد که تحت هیچ شرایطی حاضر نیست موجودیت رژیم صهیونیستی را به رسمیت بشناسد. در عرصه خاورمیانه، رژیم صهیونیستی برای دشمنی با سوریه، با برخی کشورهای عرب منطقه، وارد ائتلافی نانوشته شده است و علاقهای ندارد که توجه را به جایی دیگر منحرف کند. و بالاخره در عرصه بین المللی، فشار ناشی از بحرانهای مالی اتحادیه اروپا و افزایش بهای نفت سبب شده درگیری نظامی، آن هم در منطقهای نفت خیز، آخرین کابوسی باشد که به خواب پریشان کشورهای غربی خطور کند. رژیم صهیونیستی به معنای واقعی کلمه برای حیات خود دست و پا میزند. این رژیم یک بار در سال 2006 طعم تلخ رویارویی نظامی با حزب الله لبنان را چشیده و مسلما میتواند مفهوم درگیری نظامی با کشوری بزرگ چون ایران را تصور کند. درست به همین دلیل است که سران کشورهای غربی اظهارات تهدیدآمیز تل آویو را به سخره میگیرند. مردم و رسانههای گروهی جهان هم وقتی سخنی بارها و بارها تکرار شد، به تدریج حساسیت خود را به آن سخن از دست میدهند. هرچند نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران، به مقتضای وظیفه ذاتی خود، هر نوع تهدید فرضی را هم جدی میگیرند و واکنشهای پدافندی و پاسخهای آفندی متفاوت را از پیش تمرین میکنند. چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:یک حدیث فیس بوکی برای ایرانیها, :: 18:49 :: نويسنده : رضا
توی فیس بوک که سیر میکنی، نمونههای فراوانی را میبینی که این روزها به نام حدیث و روایت نقل میشوند تا نشان بدهند اسلام، مکتب خرافی و دین عربهاست. نمونه زیر، مشتی از خروارهاست که این روزها با ایمیل و اس اماس دست به دست میشود؛ و در این روزگار ما چه بسیارند ذهنهای شکاک و پر تردید درباره دینداری و دلهای فراری از دین که دل به این روایات فیس بوکی میبندند. از مدتی پیش حدیثی از امام حسین(علیه السلام) در صفحات فیس بوک نقل میشود که مثلاً متن حدیث را هم برای مستند و متقن بودنش، اسکن کردهاند تا به شما بگویند مو، لای درز کارشان نمیرود. نوشتهاند: " ما از تبار قریش هستیم و هواخواهان ما عرب و دشمنان ما ایرانیها هستند. روشن است که هر عربی از هر ایرانی بهتر و بالاتر و هر ایرانی از دشمنان ما هم بدتر است. ایرانی هارا باید دستگیر کرد و به مدینه آورد، زنانشان را بفروش رسانید و مردانشان را به بردگی و غلامی اعراب گماشت." حسین بن علی، امام سوم شیعیان، سفینه البحار و مدینه الاحکام و الاثار، نوشته حاج شیخ عباس قمی، صفحه 164. " اما نکات محتوایی حدیث و سند و منبع آن: 1- از نگاه مؤلف کتاب باز نکته جالب ماجرا اینجاست که اصلاً مؤلف کتاب " سفینه البحار" این بخش کتاب را درباره فضائل عجم بیان کرده و با بیان این حدیث و قبل و بعد آن، قصد دارد تا در این بخش کتاب، به شرح و توصیف عجم بپردازد. مرحوم شیخ عباس قمی، حتی قبل از نقل حدیث، یک آیه و حدیث را در تایید سخنش در فضیلت عجم نقل میکند: در سوره شعرا آیه 198 میفرماید:" ولو نزلناه علی بعض الأعجمین فقرأه علیهم ما کانوا به مؤمنین." یعنی : "هرگاه ما قرآن را بر بعضی از عجم (= غیر عرب) ها نازل میکردیم ... و ایشان آن را بر اعراب میخواندند، (اعراب به دلیل شدت تعصب) به قرآن ایمان نمیآورند." و همچنین امام صادق(علیه السلام) در حدیثی در تفسیر این آیه میفرماید:" لو نزل القرآن علی العجم ما آمنت به العرب ، وقد نزل علی العرب فآمنت به العجم ، فهذه فضیلة العجم" یعنی: " اگر قرآن بر عجم نازل میشد اعراب به آن ایمان نمیآوردند و این قرآن بر اعراب نازل شد و عجم ایمان آوردند و این خود برای عجم فضیلتی است. " 2- از نظر علمای لغت شناس ![]() اول اینکه اینجا هم اصل حدیث را جعل کردهاند وهم آن را با غرض ورزی ترجمه کردهاند. آنها که عربی نمیفهمند، هر متن عربی را ترجمه ظاهری کلمه به کلمه میکنند. اگر به لغت نامههای عربی مراجعه کنید "العرب" در لغت به معنای " با فهم و فصاحت و واضح و شفاف سخن گفتن" است. همچنین در زبان عربی واژه "العجم" معانی فراوانی دارد که یکی از آنها " با ابهام و غیر شفاف سخن گفتن یا چیز گنگ" است. بنابراین معنای سخن امام صادق این است که : "ما بنیهاشم و کسانی که پیرو ما هستند، اهل شفافیت و فهم و فصاحت هستند و دشمنان ما اهل ابهام و گنگی"
چرا این تعریف و معنا درست است؟به واژههای متن عربی دقت کنید: در کلام عربی حدیث بیان نشده : " العرب شیعتنا و العجم عدونا" بلکه بیان شده "شیعتنا العرب، وعدونا العجم. " در برگردان فارسی هم میتوان تفاوت این دو نوع بیان را فهمید. این دو معنی کاملاً با هم تفاوت دارند. در بیان اولی این مطرح میشود که گروه اعراب شیعه هستند و گروه عجم، دشمن اهل بیت که این با متن آیات قرآن و روایات گوناگون تضاد دارد. یعنی اگر در حدیث گفته شده بود"العرب شیعتنا و العجم عدونا" این معنی را میداد، اما حدیث این گونه بیان نشده .بلکه به گونه دوم بیان شده یعنی گفته شیعتنا العرب. یعنی شیعه ما کسی است که اهل فهم و فصاحت و شفافیت است. دوم اینکه معنای "العجم" درلغت عربی بعدها در سیر تاریخی به معنای قوم فارس و ایرانیها ترجمه شده و یکی از معانیاش در زمان پیامبر و اهل بیت، به هر غیر عربی گفته میشده است. اما هم چنان که در ترجمه فیس بوکی ملاحظه میکنید کلمه عجم به معنای ایرانی ترجمه شده است. سوم اینکه خود مؤلف کتاب هم در شرح این حدیث اینگونه بیان میکند: "عربی که شیعه ما باشد ممدوح و شایسته است(پس معیار شایستگی، شیعه بودن است) اگر چه عجم و غیر عرب باشد و اما عجم (غیر عربی) که دشمن ما اهل بیت باشد مذموم و ناشایسته است (پس معیار مذموم بودن، دشمنی با اهل بیت است) اگر چه عرب باشد. به طور خلاصه یعنی این که : "شیعیان ما ممدوح و مورد ستایشند چه عرب باشند چه غیر عرب و دشمنان ما مذمومند چه غیر عرب باشد و چه عرب" همچنین در ادامه همین حدیث روایات فراوانی در مدح عجم آمده است .حالا این ترجمه صحیح را با ترجمه ناقص و سراسر غلط و مغرضانهای که از این عبارت داده شده مقایسه کنید: "ایرانی هارا باید دستگیر کرد و به مدینه آورد، زنانشان را به فروش رسانید و مردانشان را به بردگی و غلامی اعراب گماشت! "
3- از نگاه علمای علم رجال مسأله ریشهای تر اینکه در روایات باید سند حدیث بر اساس "علم رجال" بررسی شود. تا همه افراد نقل کننده آن شناخته شده و معتبر باشند. آیت الله خویی در جلد 4 کتاب "معجم الرجال" صفحه 9 میگوید که در سند این روایت فردی به نام "سلمة بن خطاب" وجود دارد که علمای رجال او را فردی ضعیف و غیر قابل اعتماد میدانند. علاوه بر این سند این روایت به دلیل فاصله زیاد زمانی بین دو راوی از اتصال برخوردار نیست و از این جهت غیر قابل اعتماد است. پس اصل این حدیث تقطیع دارد و نزد علما رجالی اصلاً اعتبار ندارد.4- از نگاه مفسران قرآن مسأله آخر بررسی محتوای حدیث و تطبیق آن با آیات قرآن است. چون خود پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و امامان معصوم(علیهم السلام) فرمودند: "اگر حدیثی از ما مخالف با صریح آیات قرآن و یا سنت قطعی ما باشد آن را نپذیرید و قبول نکنید." به فرض محال اگر همین ترجمه ظاهری فیس بوکی را هم قبول کنیم، به راحتی میتوان گفت که این معنی مخالف با آیه 13 سوره حجرات است که ملاک برتری را فقط تقوی و ایمان قرار داده و تبعیض نژادی و قومی را باطل میداند. در سوره حجرات میخوانیم: "یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَأُنثَی وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ" "ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را اقوام و قبیلهها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید؛ (اینها ملاک امتیاز نیست،) گرامیترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست؛ خداوند دانا و آگاه است. " به راستی بهتر نیست که با اعتقاد به آزاد اندیشی، از اسارت بیماریهای قوم پرستی و عقده مندی های ناسیونالیستی بیرون بیاییم و بدون غرض ورزی نسبت به مکتب اسلام و آموزههای راستین و انسان ساز دین روشن، راه زندگی انسانی را بیابیم؟
چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:مرج البحرين يلتقيان + عکس, :: 18:40 :: نويسنده : رضا
محل رخداد این زیبایی ، شهر توریستی اسکاگن ؛ شمالی ترین شهر دانمارک است . . . ...
![]() ![]() ![]() ... ![]() و شاید این همان چیزی باشد که در قرآن آمده است:
سوره ی مباركه الرحمن مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيانِ (۱۹) بَيْنَهُما بَرْزَخٌ لا يَبْغِيانِ (۲۰) فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ (۲۱) يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ (۲۲) ۱۹. دو دريا را به گونه اي روان كرد كه با هم برخورد كنند.۲۰. اما ميان آن دو حد فاصلي است كه به هم تجاوز نمي کنند.۲۱. پس كدامين نعمت هاى پروردگارتان را انكار مى كنيد؟ ۲۲. از آن دو، مروارید و مرجان خارج مىشود. سوره مباركه فرقان آیه ۵۳: « و هو الذي مَرَجَ البحرينِ هذا عَذبٌ فُراتٌ و هذا مِلحً اُجاجً وَ جَعَلَ بَينَهما بَرزَخا و حِجراً مَهجوراً» و اوست كسي كه دو دريا را موج زنان به سوي هم روان كرد اين يكي شيرين و آن يكي شور و تلخ است وميان آندو حريمي استوار قرار داد. سوره مباركه فاطر آيه ۱۲: وَمَا يَسْتَوِي الْبَحْرَانِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ سَائِغٌ شَرَابُهُ وَهَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَمِن كُلٍّ تَأْكُلُونَ لَحْمًا طَرِيًّا وَتَسْتَخْرِجُونَ حِلْيَةً تَلْبَسُونَهَا وَتَرَى الْفُلْكَ فِيهِ مَوَاخِرَ لِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ اين دو دريا يکسان نيستند: يکی آبش شيرين و گواراست و يکی شور و تلخ، از هر دو گوشت تازه می خوريد، و از آنها چيزهايی برای آرايش تن خويش بيرون می کشيد و می بينی که کشتي ها برای يافتن روزی و غنيمت، آب را می شکافند و پيش می روند، باشد که سپاسگزار باشيد. سوره مباركه نمل آيه ۶۱: اَمَّنْ جَعَلَ الْاَرْضَ قَرَارًا وَ جَعَلَ خِلالَهَا اَنْهَارًا وَ جَعَلَ لَهَا رَوَاسِیَ وَ جَعَلَ بَينَ الْبَحْرَيْنِ حَاجِزًا ءَاِلهٌ مَعَ اللهِ بَلْ اَکْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ ﴿۶۱﴾ [آيا شريكانى كه مى پندارند بهتر است] يا آن كس كه زمين را قرارگاهى ساخت و در آن رودها پديد آورد و براى آن، كوهها را [مانند لنگر] قرار داد، و ميان دو دريا برزخى گذاشت؟ آيا معبودى با خداست؟ [نه،] بلكه بيشترشان نمى دانند. منبع: رجا نيوز - 598 - الف موضوعات آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان |
|||
![]() |