آنتی ماسون & صهیون چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:فراماسونري در ايران, :: 17:56 :: نويسنده : رضا
اشاره ای به تاریخ فراماسونری در ایران: «جنبش فراماسونري با اتكا به ايدئولوژي خاصّ خود، همچون اديان و مذاهب التقاطي نظير مانويت و بهائيت، به هر سرزمين و كشوري وارد شده و پس از یافتن اشتراكهاي خود با مردم آن سرزمين در جهت بارزتر كردن آنها تلاش ميكرد تا از اين طريق روشنفكران و اصلاحطلبان كشورهاي مختلف جهان را با نظريات خود همگام سازد. از اواسط عصر قاجاريه با گسترش روابط ميان ايران و اروپا، پيشرفتهاي غرب در زمينههاي مختلف چيزي نبود كه از چشم تحصيلكردگان ايراني به دور بماند. محافل و انجمنهاي ماسوني يكي از مظاهر جذّاب تمدن غرب به شمار ميرفت كه بسياري از محصّلان و روشنفكران ايراني را جذب خود كرد و آنان را تا مرحلۀ شيفتگي و گاه سرسپردگي غربيان پيش برد*. به اين ترتيب نظام سرمايهداري غرب با مسخ برخي روشنفكران ايراني، آنان را به عناصري بسيار مطمئن براي تأمين منافع خود تبديل كرد. تشكيلات مخفي فراماسونري از زمان ناصرالدین شاه توسط ميرزا ملكم خان شروع به تبليغ و ترويج غربزدگي و بيديني در جامعۀ ايران نمود (نزدیک به سی لژ در ایران فعالیت می کردند. هنوز ده لژ ایرانی در پاریس و لندن و لس انجلس فعالیت می کنند). پيچيدگي و ماهيت بغرنج و پنهانكارانۀ اين تشكيلات که در ایران به فراموشخانه مشهور شد همراه با ايدئولوژي خاصّ آن كه از تساهل در امر مذهب و نیز انديشههاي فرا مرزي و جهاني سخن ميگفت مانع از آن بود كه علمای مذهبی تصميم واحد و هماهنگي در قبال آن اتخاذ كرده و عكسالعمل شديدي در برابر آن نشان دهند»- از مقالۀ «پایگاههای نفوذ صهیونیزم در ایران عصر پهلوی»؛ لالۀ فرزین فر. فراماسونری از جمله اولین حرکتهای به اصطلاح روشنفکری در ایران بود و نمی توان تمامی افرادی را که در دوره قاجار به عضویت فراماسونری درآمدند خائن به دین و وطن فرض نمود بلکه برخی از ایشان در اثر تبلیغات فریبکارانه و همچنین نقش فراماسونری در انقلاب کبیر فرانسه، به اشتباه این تشکیلات را به عنوان یک سازمان نوگرا، انقلابی و آزادیخواه میشناختند که آرمانی جز مبارزه با استبداد و بیداری ملّتها ندارد. «در اوایل دوران قاجار ما با وضعیتی مواجه می شویم که آمادگي چنداني براي مواجهه با آن را نداشتيم و آن هجوم استعمار به ايران در ابعاد مختلف بود... آنچه ما را ناخواسته درگير مسائل بين المللي مي كند، حضور انگلیسی ها در هندوستان است... اگر در ایران یک دولت قدرتمند سر کار آید، می تواند برای هر نیروی استعمارگری تولید دردسر کند... انگلیسی ها در چنين شرايطي نگران بروز مشكل از ناحيه ايران براي خود در هندوستان بودند، لذا براي دفع خطر باید تکلیف ایران را روشن مي کردند... ترس از این که این همسایه ممکن است با یک قدرت اروپایی هم پیمان شود و به آنها راه بدهد و آنها از این مسیر براي دستيابي به هند استفاده کنند موجب می شود که انگلیسی ها برای صیانت از هندوستان به ايران توجه کنند. یکی از ابزارهایی که به آنها کمک می کند که هم نگذارند که ایران قدرتمند شکل بگیرد و هم نگذارند که ایران و دولتمردانش با برقراری ارتباط با یک کشور اروپایی براي انگلستان در هندوستان دردسر ايجاد کنند، تشكيل «فراماسونري» در ايران بود. به همين دليل کم کم سر و کله گروههای اطلاعاتی و مطالعاتی انگلیسی ها در ایران پیدا می شود. انگلیسی ها آدم هایی را به ایران می فرستادند که بسیار قوی بودند و وقتي می آمدند، با توجه به دستاوردهایی که از این مأموریت اطلاعاتی خودشان کسب می کردند، کتاب هایی درباره ايران مي نوشتند. فراماسونری یک تشکیلات نخبه گراست. شروع عضوگيري فراماسونری در ايران از بين نخبگان فرهنگی، فرستادگان و سفيران سیاسی است. استعمار از طریق فراماسونری، نخبگان را جذب می کند و بعد عملاً سیاست های مدنظرش را که منجر به تضعیف ایران و جلوگیری از تشکیل ایران قدرتمند است دنبال مي كند و همچنين جلوگیری از این که ایران وارد پیمان هایی شود که به ضرر آنهاست. فرانسوی ها هم دراين رقابت متوجه ایران می شوند، روس ها هم به ایران می آیند و با عملیات نظامی تلاش مي كنند از این ظرفیت استفاده کنند. طرفداران انگلستان باید جلوی همه اینها را بگیرند و ضمناً کم کم به اسم این که باید به ترقی و پیشرفت برسیم، اعضاي تشكيلات فراماسونري زمینه نفوذ هر چه بیشتر استعمار را فراهم کنند. برای همین می بینید که استعمار مصمم می شود که در کشورهایی نظیر ایران، لژهای فراماسونری را دایر کند... در برابر امپراطوری عثمانی نيز که یک کشور قوی اسلامی بود، از همين وسيله استفاده مي كنند. در عثمانی، نقش بارز و اصلی برای براندازی سلطان عبدالحمید و فروپاشی عثمانی را تشکیلات ماسونی ایفا می کند. فراماسونری یک تشکیلات نهان روش نخبه گرا است. این دو ویژگی را دارد؛ اولاً به صورت کاملاً مخفی عمل می کنند. الآن برخی از این لژها در دنیا برای خودشان سایت زده اند و در آن تاریخچه اي برای شما می گویند كه عمدتاً جعلی و دروغین است... بر اساس تعريف آنان، فراماسونري یک جریان روشنفکری است که کارش فقط تربیت انسانهاست، در واقع جنبۀ تخریبی آن را پنهان كرده و وانمود مي كنندکه فراماسونري یک جریان عام المنفعه و خیریه و تربیتی است... این جمعیت نهان روش که به صورت پنهانی نفوذ می کند، درصدد تحقق حاکمیت یهود بر جهان است. صهیونیزم بین الملل سال ها و قرن ها فعال بوده است و بسياري از تحولات را پشتیبانی می کرده است؛ در نهضت رنسانس و پروتستانتیسم حضور دارند و یک عنصر مهم در تحولات هستند و تمام مسایل به نفع اینها تمام می شود و نشان می دهد که با برنامه ریزی وارد شده اند و ظرفیت هایی را ایجاد می کنند تا به آن موقعیت برتر دست پیدا کنند. می دانید که یهود در اروپا از حضور در صحنۀ سیاسی و فرهنگی محروم شده بودند، حتي عرصه بر آنها بهحدي تنگ شد كه از حضور در اروپا هم محروم شدند. در دوره ای، اینها را می کشتند؛ به عنوان این که اینها قاتل خدای ما هستند(مقصود حضرت مسیح علیه السلام است). اینها را طرد می کنند و آنها نيز به آندلس و به مسلمانان پناه می برند. یهود و صهیونیزم با توجه به آن ظرفیت مالی که پیدا کرده است، به دنبال این است که بیاید و بگوید که حق دارم و می خواهم حضور فرهنگی و سیاسی هم داشته باشم و مسایل را خودم تعریف کنم، چون به دنبال آن حاکمیت جهانی است. آنها معتقدند که بنی اسرائیل قوم برگزیده هستند و بايد بر جهان مسلط شوند. تشکیلات ماسونی فراملیتی است و هر جا كه قدرت و ثروت انباشته شود، در آنجا متمركزشده و نفوذ ميكند. یک زمانی هست که در انگلستان امپراطوری تشکیل می شود و وارد انگلستان می شوند و همه فکر می کنند که فراماسونری یک پدیدۀ انگلیسی است، و در دوره اي ديگر، متوجه آمريكا مي شوند. این پدیده فراملیتی است که زمانی در انگلیس است و زمانی در آمریکا و از هر ظرفیتی که در دنیا باشد، استفاده می کند و در انگلستان هم در اوايل قرن هجدهم دست اندرکار اقدام بزرگی بودند که در راستای آن جریان فراماسونری را راه اندازی کردند. در ابتدا لازم است چگونگي ورود اينها به ايران مورد بررسي قرار بگيرد... خانواده کلانتر یا اعتمادالدوله که یهودی الاصل اند و خانواده ميرزا آقاخان نوري هر دو ریشه در فراماسونری داشته و با یهود پیوندی دیرینه دارند. خاندان كلانتر قبلاً به خاندان عاشر معروف بودند و مسلمان می شوند تا بتوانند در دستگاه حاکم نفوذ کنند و نام خاندان خود را خاندان هاشم يا هاشميه مي گذارند. در دوران زندیه، وقتی پایتخت به شیراز منتقل می شود، اینها به آن جا می روند و میرزا ابراهیم خان کلانتر، کلانتر شیراز می شود که بالاخره در ماجرایی که منتهی به راه ندادن لطفعلی خان زند به شیراز است، شكست زنديه را رقم می زند و منجر به فروپاشی زندیه می شود. تا آن زمان رصد می کردند که کدام جریان احتمال موفقیت بیشتری دارد و خیلی ظریف و زیرکانه از زندیه به سمت قاجاریه متمایل می شوند. آغا محمدخان که آن خدمت را می بیند به او اعتماد می کند و اعتمادالدوله صدر اعظم قاجار می شود. رسیدن به این منصب منجر به این می شود که تمام ایران به دست خاندان کلانتر بیفتد. این جمله را سیدنی پولاک، سیاح هلندی یهودی الاصل در سفرنامه اش می نویسد که به واسطه این که خاندان کلانتر در ایران قدرت گرفتند موقعیت یهودیان در ایران به شدت تقويت شد و اين به گونه ای بود که هر جا را که شما مشاهده می کردید، حاکمش وابسته به اين خانواده بود. فتحعلی شاه احساس کرد که این ها طرح براندازی دارند و در سال 1215 همه شان را جمع کرد و برخی را یا کشت و یا کور کرد. میرزا ابوالحسن خان از این ماجرا جان سالم به در می برد و به هندوستان گريخته و در پناه انگلیسی ها قرار می گیرد و بعد او را به انگلیس می فرستند. میرزا کلانتر کارهایی انجام می دهد که زمانی اگر خوب تشریح شود، می فهمیم که انگلیسی ها چه كلاهي سر ما گذاشتند. در همین دورانی که اعتماد الدوله کلانتر صدر اعظم ایران می شود، انگلیسی ها می خواهند کسی در ایران در رأس قدرت باشد که نگذارد ایران با هیچ کشور دیگری علیه انگلیس و هند پیوند پیدا کند. در همین دوران شیعیان میسور در حال جنگ با انگلیسی ها بودند. حیدرعلی از سرداران شجاع شیعه در هند بود و با پسرش تيپو سلطان علیه انگلیس می جنگیدند. اینها به استمداد كمك سراغ ایران می آیند ولی كلانتر در راستاي اهداف انگليس اصلاً راهشان نمی دهد تا با فتحعلی شاه دیدار کنند، اینها را معطل می کنند و یک هدایایی را نیز دریافت می کنند و هیئت برمی گردد. بلافاصله با هیئت انگلیسی پیمان می بندند و ایران رسماً تعهد می دهد که نگذارد کسی از خاک آن علیه هندوستان استفاده کند و در هیچ پیمانی هم عليه انگلستان وارد نشود. حال وارد بحث بعدي می شویم که کاربرد فراماسونری و تاثير این گونه وابستگی ها چه می تواند باشد؟ در اين مقطع اگر ما می توانستیم به درستی تصمیم بگیریم، سرنوشت منطقه عوض مي شد و نه تنها خودمان در دوره قاجار دچار آن استيصال نمي شديم، بلكه نمي گذاشتیم که مسلمانان چنین وضعیتی پیدا کنند. شما می دانید که پاشنه آشیل انگلستان هندوستان بود. انگلستان با تسخير هندوستان تبدیل به امپراطوری شد و اگر آن را از او می گرفتند، ديگر امپراطوري دوام نمي يافت. همه قدرتها که به منطقه می آمدند، می خواستند هند را بگیرند تا تبدیل به قدرت بزرگ جهانی شوند. اگر ایران در آن دوران درست عمل می کرد و میسور را حمایت می کردیم، وضعیت عوض می شد. یک جنگ بی موقع در افغانستان به تحریک انگلیسی ها و همين جريانهاي نفوذي راه انداختیم، به جای این که همه نیروها را در هندوستان در مقابل انگليسي ها بسيج و جمع کنیم و نگذاریم که انگلیسی ها غلبه کنند... ابوالحسن خان ايلچي خواهر زاده کلانتر، سفیر ایران در انگلستان می شود و همراه با سفیر انگلیس در ایران فردی به نام سرگور اوزلی راهي ايران مي شود. اوزلي در ایران دو مأموریت داشت؛ یکی از جانب شاه انگليس جورج سوم و یکی از رئيس لژ ماسونی که شاه هم در آن عضویت دارد... سرگور اوزلي پس از مدتي فعاليت مخرّب در ايران، نامه ای به وزارت امور خارجه انگليس مي نويسد که خیلی مهم است و کسانی که تاریخ دوره قاجار را مطالعه می کنند، بدون در نظر گرفتن این نامه نمي توانند سیاست تخريبي انگلستان در ايران را درك کنند. نامه سند رسمي وزارت امور خارجه انگلیس محسوب مي شود. سرگور اوزلی در اين نامه عنوان می کند که: «براي حفظ برتری ما در هندوستان، باید ایران در وحوشت و بربریت نگاه داشته شود». این مبنای سیاست خارجی انگلستان در قبال ایران و مبنای رفتاری است که انگلیسی ها با ایران داشتند. روس ها هم این گونه بودند و نظیر همین سفارش را از سفیر روسیه در ایران داریم، که او هم نوشته است که باید برای حفظ برتری روسیه، ایران را در عقب ماندگی نگه داشت. جالب است که انگلیسی ها تا همین الان هم بر اساس همین سیاست و سفارش با ما رفتار می کنند و این تفكر را به آمریکایی ها نیز منتقل کردند. در همين راستا اوزلي ماموريت مي يابد تا در ايران تشكيلات ماسوني را راه اندازي كند و به قول خودش موفق مي شود اغلب اطرافیان فتحعلی شاه را وارد جریان فراماسونی کند... تازه می فهمیم که چرا عليرغم پايمردي و حضور علماي ايران و نجف در جبهه هاي جنگ و استقبال گسترده مردم از فتاواي جهاديه علما كه در وهله اول منجر به تقويت موضع عباس میرزا و قائم مقام مي شود و روند جنگ را به نفع سپاه ايران تغيير مي دهد، ما باز شكست مي خوريم. مگر می شود که پادشاهی که کشورش در معرض تجزیه قرار دارد، براي تدارك سپاه و قشون پول نفرستد و حمایت نکند؟ فتاوي جهاديه به عنوان یک منشور دینی و سیاسی در تاریخ قاجار ثبت شده است. اين فتوا و حركت عملي علما، نیروها را بسیج می کند و وارد جنگ می شوند. علما در دفاع از ايران مصمم و جدياند حتي برخی از علما در خط مقدم حضور داشتند. در یک مرحله، سپاه ایران عقب نشینی کرده بود، هنوز علما در خط مقدم مانده بودند تا اين که عباس میرزا یک سری اسب تندرو می فرستد و می گوید که ما عقب نشینی کردیم. شما نیز بیایید، آبروی ما می رود فردا می گویند که سپاهيان رفتند و علمای اسلام اسير شدند. شواهد بسیاری وجود دارد که شكست ايران در جنگ به واسطه عمليات تخريبي و پنهان فراماسونهاي تحت امر اوزلي رقم خورد. ما را به پاي ميز مذاكره تحميلي كشاندند و دو فراماسون يعني اوزلی و میرزا ابوالحسن خان ایلچی پای قرارداد گلستان را امضا كردند و به اين ترتيب، اولین پیامد حضور اینها جدا شدن قفقاز از ایران بود... انگلیسی ها در جنگ های اول به این نتیجه رسيدند که باید بین ایران و روسیه آتش بس شود؛ در شرایطی که قفقاز را گرفته اند و به ما می گویند آتش بس كنيد. نمی گویند که اول عقب نشینی روس ها از مناطق اشغالي و بعد آتش بس. فتحعلی شاه و عباس میرزا شرط آتش بس را عقب نشینی روس ها اعلام ميكنند. اما سرگوز اوزلی می گوید که شما آتش بس را بپذیرید، من اینها را متقاعد می کنم که سرزمين هاي ايران را تخليه كنند. تیم ماسونی شاه را متقاعد می کنند و آتش بس اعلام می شود ولی عقب نشینی صورت نمی گیرد... شما نمی دانید که چه نسل کشی در آذربایجان و قفقاز به راه انداخته بودند. این ها را متأسفانه تاریخ نگاری غرب زده مورد غفلت قرار می دهد. کشتاری که از مردم کردند و تجاوزهايی که به زنان کردند، نابودی میراث فرهنگی که در این دوران كردند، کشتار علمای بزرگ که در قفقاز انجام دادند، بسيار فجيع است و هر روز صداي استغاثه مردم قفقاز بلند بود و از دولت، ملّت و علماي ايران كمك مي خواستند... خانواده دیگري كه با فراماسونري پيوند دارد، خاندان میرزا آقاخان نوری، حامي میرزا حسینعلی بهاست...»-برگرفته از گفتگو با دکتر موسی فقیه حقانی، رجانیوز. «عسكرخان افشار فرستادۀ مخصوص دربار فتحعلي شاه به فرانسه در سال 1808 اولين ايراني بود كه به عضويت لژ فراماسونري درآمد. پس از او دومین فراماسون ایرانی میرزا ابوالحسن خان ایلچی وزیر خارجۀ فتحعلیشاه بود که به مدت 35 سال از انگلستان مقرری دریافت می کرد. او توسط سِرگور اوزلی وارد لژ فراماسونری انگلیس شد و به سمت ریاست فراماسونری ایران تعیین گردید. او با امضای قرارداد مفصلی با انگلیس، ایران را به طور غیر مستقیم مستعمرۀ آن کشور کرد و نیز با همکاری اوزلی که واسطۀ ایران و روسیه شده بود، با امضای قرارداد، هفده شهر قفقاز را از ایران جدا کرد. آنچه که باید مورد توجه قرار گیرد اصرار اوزلی به وارد کردن درباریان ایران به جرگۀ فراماسونهاست که به منظور نفوذ در سازمانهای کشور و ایجاد هسته های اولیۀ تشکیلات فراماسونری صورت می گرفت... در سال 1817 میرزا جعفرخان فراهانی ملقب به مشیرالدوله که وی نیز از دانشجویان اعزامی به خارج از کشور بود به فراماسونری ملحق شد و نقش مهمی در ترویج آئین فراماسونری در عهد ناصری داشت. ابوطالب پسر میرزا مهدی کاشی یکی دیگر از پیشگامان فراماسونری در ایران است. او در سال 1857 برای انجام مأموریتی سیاسی به فرانسه رفت ولی در همان ابتدای ورود با همۀ همراهانش که یکی از آنان میرزا ملکم خان بود به عضویت لژ گرند اوریان فرانسه در آمد. در اثبات وابستگی ملکم خان به اهداف فراماسونری همین بس که پیمان پاریس را در سال 1857 با انگلیس به امضا رسانید و افغانستان را به استعمار واگذار کرد...(مأموريت آنها مذاكره و چانه زني در مورد هرات بود كه در محاصره سپاه ايران قرار گرفته بود و انگليسي ها براي ممانعت از تصرّف آن توسط ايران، خرمشهر را تصرف كرده بودند. آنها به محض ورود به فرانسه،ابتدا به عضويت فراماسونري درآمده و سپس بر سر ميز مذاكره در مورد حقوق ايران نشستند!لازم به ذكر است كه پدر ملکم خان -ميرزا يعقوب خان- در زمينه سازى براي قتل قائم مقام و ميرزا تقى خان اميرنظام دست داشته و گذشته از جاسوسى براى انگليس، از دوستان و مشاوران نزديك ميرزا آقاخان بوده است). در سال 1863 و در زمان ناصرالدین شاه، میرزا فتحعلی آخوندزاده اعلام می کرد که تنها راه رهایی ایرانیان از قید استبداد، ایجاد انجمنهای سرّی فراماسونری و آموختن دانشهاست. او که سعی می کرد با نوشته های خود زمینۀ تعصّب دینی و ملّی را به شدت تضعیف کند، تز پروتستانیسم اسلامی را مطرح کرد تا اسلام را با اومانیسمِ فراماسونری منطبق سازد... میرزا ملکم خان(ناظم الدوله) از مؤثرترین افراد برای ترویج اندیشۀ تقلید از غرب در همۀ زمینه های فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی بود. وی با همکاری صدراعظم فراماسون یعنی میرزا حسین خان سپهسالار، امتیاز بهره برداری از مراتع و معادن و جنگلها و گمرکات جنوب و احداث راه آهن و کشیدن مخابرات را طي قرارداد هفتاد سالۀ «رويتر» به یک یهودی تبعۀ انگلیس واگذار کرد(میرزا حسین خان صدر اعظم و میرزا ملکم خان ابتدا شاه را به فرنگ برده و ترتيب ملاقات لرد روچيلد از چهره هاي شاخص کانونهای صهيونيستي و فراماسونری را با وی می دهند. در مرحله بعد، اعطاي امتيازات به وابستگان به همان كانون صهيوني- ماسوني آغاز مي شود. لازم به ذکر است که ناصرالدين شاه در خاطراتش از روچیلد با عنوان «پيرمرد نحس كثيف» ياد مي كند)... در دورۀ سلطنت مظفرالدین شاه مهمترین فراماسونها عبارت بودند از شیخ حسن خان مشیرالدوله که سفیر ایران در عثمانی بود و همان جا به لژ فراماسونری پیوست. بعد از او نوبت به میرزا نصراله خان مشیرالدوله می رسد. وی که ابتدا وزیر خارجه و سپس وزیر لشگر شد از عواملی بود که امتیاز نفت را به ویلیام ناکس دارسی واگذار کرد و نیز با واگذاری گمرکات شمال، برای مسافرت شاه به اروپا از روسیه وام دریافت نمود. یکی دیگر از اقدامات او تأسیس مدرسۀ سیاسی در تهران در سال 1899 بود. این مدرسه تأسیس شد تا فراماسونها در آن شاگردانی تربیت کنند که آیندۀ ایران را به دست گیرند. خان ملک ساسانی که خود مدت کمی در این مدرسه بود ولی به زودی بیرون رفت و برای ادامه تحصیلات رهسپار فرانسه شد می نویسد: «مدیران و معلمان آن اکثراً فراماسون بودند. از معلمین آنها برای نمونه اردشیر جی که فراماسون معروف است در ایران نفوذ فوق العاده داشت. بعدها پسرش به نام شاپور جی که فراماسون بود و از ملکۀ انگلیس لقب سِر گرفت در انتخاب شاگردان این مدرسه فعالیت تمام داشت». فراماسون معروف دیگر میرزا حسن خان مشیرالدوله است که در پاریس به لژ گراند اوریان پیوست. او پس از بازگشت به ایران وزیر خارجه شد و در همین زمان بود که روس و انگلیس قرارداد 1907 را بین خود امضا کرده و ایران را تقسیم کردند.لژ بیداری ایرانیان با کمک اردشیر جی، احمدشاه را برکنار و زمینه را برای روی کار آمدن پهلوی آماده کرد. اردشیر جی مشاور مخصوص سفارت انگلیس در تهران بود. از اعضای مهم این لژ می توان از ذکاءالملک فروغی و سید حسن تقی زاده نام برد*. تقی زاده قرارداد نفتی 1933 را که قرار بود نفت دارسی را به مدت سی سال تمدید کند امضا نمود و بعدها گفت که آلت فعل بوده است. لژ بیداری در دورۀ رضاشاه نیز به فعالیت خود ادامه داد و اعضای آن در تحکیم مبانی ضد دینی حکومت پهلوی و مسلک میهن پرستی افراطیِ آن نقش اساسی بازی کردند. در سال 1319 و در پی کشته شدن ارباب کیخسرو شاهرخ، دبیر لژ، این لژ به فعالیت رسمی خود خاتمه داد. *قانون اساسي لژ گراند اوريان فرانسه در سال 1912م. توسط ميرزا محمدعلي خان ذكاءالملك فروغي، حاج سيدنصراله تقوي و ميرزا حسين خان دبيرالملك به فارسي ترجمه شد. این قانون حاوي شرح مبسوطي از ساختار تشكيلاتي و درجات عالي ماسوني است و به تعبير لژ بيداري ايران «مفتاح تعمليات و اسرار ماسوني و اساس حقيقت جویي» مي باشد. لطفاً برای اطلاع بیشتر دربارۀ فعاليت فراماسونری در عرصۀ سياست ایران در دورۀ حكومت پهلوي به منابع معتبر تاریخ معاصر مراجعه فرمایید. بر اساس تصمیم گیری انگلیس و با ورود متفقین به ایران در شهریور 1320، پهلوی دوم به سلطنت رسید و این بار هم فروغی در تحکیم دوبارۀ رژیم پهلوی نقش خود را ایفا کرد. قابل ذکر است که لژ روشنایی که اعضای آن کادرهای سیاسی و جاسوسی انگلیس و تعدادی ایرانی بودند در جریان هجوم متفقین به ایران به نحوی هماهنگ با آنها در جنوب کشور همکاری می کردند. این لژ در شب حمله به ایران ضیافتی ترتیب داد و افسران ایرانی را به ضیافت شام دعوت کرد. لژ دیگری به نام پیشاهنگ آبادان نیز مأموریت یافت که افسران ایرانی را در مهمانی ها سرگرم کند. پس از سقوط رضاخان لژ بیداری کار خود را از سر گرفت. در دهۀ 1330 شعبات لژهای آمریکایی مانند کلوپ روتاری و باشگاههای لایِنز و انجمن تسلیح اخلاقی در ایران شروع به فعالیت کردند. در این دهه لژهایی دیگر مانند لژ مولوی، لژ تهران، لژ کوروش، لژ مهر، لژ ستارۀ سحر، باشگاه حافظ، انجمن طرفداران زکریای رازی، انجمن طرفداران خواجه نصیر طوسی و غیره مشغول فعالیت بودند. به طور کلی اعضای این لژها همگی از مقامات کشوری و لشگری و دانشگاهی بودند و سرنوشت کشور را در دست داشتند»- برگرفته از www.noorportal.net (با تلخیص و اندکی تغییر). «از چهره های برجسته ای که در راستای اجرای سیاستهای ضد فرهنگیِ انگلستان در ایران فعالیت می نمود مانکجی لیمجی هاتریا بود. وی از زرتشتیان هند بود که در جوانی به خدمت سرویسهای اطلاعاتی انگلستان در آمده و به سبب وفاداری و امانتداری به مدارج عالیه ای رسید(مانكجی از همکاران سرگرد هنری پاتینجر بود. پاتینجر از نيروهاي نظامی اطلاعاتی انگلستان در هرات بود که در راستای تجزیه این استان از ایران فعالیت می کرد). مانکجی نخستین نمایندۀ تام الاختیار انجمن اکابر پارسیان هند بود. او تبعۀ دولت بریتانیا بود و از سوی سرویس اطلاعاتی بریتانیا، انجمن اکابر پارسیان هند و سازمان فراماسونری مأموریتهایی در ایران داشت که با مهارت آنها را به انجام رساند (از اوايل قرن نوزدهم ميلادى يك حركت فرهنگى بسيار قوى و سازمان يافته در ايران آغاز شد كه از حكومت هند بريتانيا سرچشمه مىگرفت. شالودۀ اين حركت در زمان حكومت ريچارد ولزلى بر هند گذاشته شد که نقش مهمى در تاريخ استعمار بريتانيا دارد. وی در سال 1800 ميلادى يك كالج در كلكته تأسيس كرد كه يكى از اهداف آن مقابله فرهنگى با اسلام بود- عبداللّه شهبازی). او دارای روابط نزدیکی با دیپلماتهای انگلیسی در ایران نظیر سِر هنری راولینسون، ادوارد ایستویک و سر رونالد تامسون بود. میرزا حسین خان سپهسالار با حمایت حلقۀ پیرامون مانکجی یعنی فراماسونهایی چون میرزا فتحعلی آخوندزاده و جلال الدین میرزای قاجار و... نخستین دولت فراماسونری تاریخ ایران را به وجود آورد. فعالیت این حلقه عمدتاً حول محور باستانگرایی(ایران منهای اسلام)، حمایت و تقویت فرقه های ضالّۀ بابیه و بهائیه، حمایت از فرقه های صوفیه* و تأسیس سازمان فراماسونری در ایران بود. *یکی از کانونهایی که در ایران هدف فراماسونری قرار گرفت، حلقه های دراویش و خانقاههای متصوّفه بود. برخی دیگر از چهره های فراماسونری چون جمیز موریه نیز این حلقه ها را کانون توجه خود قرار دادند. «انجمن اخوت» لژ صوفيان ايران بود كه در سال 1317 قمري شروع به فعالیت كرد. صوفيان اين لژ در طبقه بالاي ساختمان، خانقاه داشتند و جلسات ذكر بر پا مي كردند و در طبقه پایین كه مزيّن به علائم فراماسونري بود جلسات ماسوني تشکیل می دادند. پس از فتواي ميرزاي شيرازي(ره) مبني بر تحريم تنباكو كه ضربۀ بزرگي بر پيكر استعمار بود، تضعيف مرجعيت شيعه به انحاء گوناگون در دستور كار استعمار قرار گرفت. يكي از راههاي تضعيف مرجعيت، تقويت فرقه هاي تصوّف و حمايت از آنها بود. بخشی از اقدامات مانکجی در راستای تقویت زرتشتی گری در ایران و دور کردن آنان از امتزاج فرهنگی با هموطنان مسلمان خود بود. در همین راستا او انجمن زرتشتیان را در یزد پی افکند. تأسیس مدارس زرتشتی برای آموزش نونهالان و کودکان اقدام دیگر او بود. وی سعی داشت جامعۀ زرتشتی را از بدنۀ جامعۀ ایرانی جدا ساخته و از امکانات آن به عنوان یک اقلیت در پروژۀ باستانگرایی* استفاده نماید. مانکجی از همرازان میرزا فتحعلی آخوندف بود(زندگی و آثار آخوندزاده؛ فریدون آدمیت) و آخوندف او را یادگار نیاکان می نامید (فتحعلی آخوندزاده؛ نامه ها-عمده متون ضد اسلامي آخوندزاده و غيره که در ایران قابل چاپ نبود، توسط مانکجی به بمبئی می رفت و در آنجا چاپ میشد). مانکجی با رحمت علیشاه(قطب دراویش نعمت اللهی) روابط دوستی عمیق به هم زد و از جانب وی لقب درویش فانی گرفت (پارسی نامه). وی سپس از طریق آذربایجان، کردستان و کرمانشاه به عتبات عالیات رفت. در عراق عرب با بابیان و بهائیان ارتباط برقرار کرد و با میرزا حسینعلی بهاء مکاتبه داشت(آرشیو سازمان اسناد ملّی ایران؛ شمارۀ تنظیم؛ 295003266). در بغداد با بهاء ملاقات کرد و هر چند به او مؤمن نشد اما مُحب شد! او وقتی وارد ایران شد با پول خرج کردن، اطرافیان شاه از جمله ظلّ السلطان را شیفتۀ خود ساخت و او نیز مساعدتهای زیادی به مانکجی کرد... او در طهران با بهائیان حشر یافته بود لذا ابوالفضل گلپایگانی که پارسی سره نویس بود را جهت تدریس زبان فارسی سره در مدرسه ای که تأسیس کرده بود گمارد و همو را منشی خود نیز ساخت (شرح احوال میرزا ابوالفضائل). بعضی از شاگردان زرتشتی آن مدرسه بهائی شدند نظیر استاد جوانمرد و ملابهرام(منبع پیشین)و احتمالاً همین امر باعث شد که زرتشتیان نسبت به مانکجی و اقداماتش معترض شوند. او که به اصطلاح برای اصلاح امور زرتشتیان به ایران آمده بود زمینۀ بهائی شدن فرزندان زرتشتیان را فراهم می ساخت. بهائیان در آثار خود از مانکجی به نیکی یاد می کنند. تورج امین، تاریخ نویس بهائی معاصر چند سال قبل مجموعۀ اسناد زرتشتیان موجود در سازمان اسناد ملّی را در قالب کتابی تحت عنوان اسناد زرتشتیان ایران با تمجید فراوان از مانکجی و اردشیر جی، جاسوسان مشهور انگلیس که هر دو با بهائیت در پیوند بودند به چاپ رساند و به نحوی نسبت به ایشان ادای دین کرد»-ماهنامۀ ایّام؛ شمارۀ 29، از مقالۀ «بهائیت و سرویس اطلاعاتی انگلیس» به قلم موسی فقیه حقانی(با تلخیص و اندکی تغییر). *چنان كه اشاره گرديد، اساسنامۀ ماسوني و پروتكلهاي صهيونيزم بر تخريب دين تأكيد ويژه دارند، زيرا دين تنها عاملي است كه با وعدۀ حيات نيكوي اخروي، بسياري از انسانها را وا مي دارد كه براي مبارزه با ظلم قيام و فداكاري كنند. هيچ عامل ديگري بر تودۀ مردم چنين تأثيري ندارد، بنابر اين استعمارگران تلاش مي كنند كه دين را تخريب كرده و امور كم خطر را جايگزين آن سازند. هدف راهبردي فراماسونري از بدو ورود به ايران، نابودي تشيّع بوده است.ریچارد رورتی، فیلسوف ارشد پراگماتیست آمریکایی پس از سفر به ايران در سال 2007، در مصاحبه ای با روزنامۀ کوریرا دلاسرای ایتالیا اظهار داشت که ملّی گرایی تنها پاد زهر در برابر اسلام گرایی در ایران است وي اظهار نگراني كرد كه اشراق گرایی اسلامی به زودی در ایران پا خواهد گرفت. برخي رسانه هاي ماهواره اي فارسي زبان وابسته به فراماسونری نيز اخيراً بر فعاليت خود در اين حوزه افزوده اند. هدف فراماسونری، ایجاد یک فرهنگ واحد جهانی است. مذهب و ملّی گرایی دو مانع عمده بر سر راه این هدف است. اولویت فراماسونری ریشه کن کردن مذهب است حتی اگر از راه تقویت موقّتی ملّی گرایی باشد.شايان ذكر است كه اكثريت قريب به اتفاق مورّخاني كه در سدۀ اخير دربارۀ تاريخ ايران باستان به تحقيق پرداخته اند(مانند ريچارد فراي، پوپ، كريستن سن، اشميت، آستروناخ، كخ، گيرشمن و...) يهودي هستند. «اردشیر جی ریپورتر، مأمور زبدۀ سرویسهای اطلاعاتی انگلستان و سومین فرستادۀ انجمن پارسیان هند به ایران بود. وی برای تداوم مأموریت و تکمیل اقدامات مانکجی که موفق به سازماندهی فعالیتهای جاسوسی سرویس اطلاعاتی بریتانیا در ایران شده بود در 1311 ق. قبل از قتل ناصرالدین شاه وارد ایران شد. میراث به جا مانده از مانکجی در زمینه های اطلاعاتی، محافل روشنفکری، مجامع مخفی(فراماسونری)، ترویج باستانگرایی و تقویت فرقه های ضالّه، بستر مناسبی برای فعالیت های اردشیر جی در ایران فراهم کرد و این در شرایطی بود که قتل ناصرالدین شاه حاکمیت قاجار را با چالش عدم اقتدار مواجه ساخته بود. ضعف ارکان حکومت باعث شد بذرهایی که توسط مانکجی کاشته یا پرورش یافته بود با مدیریت اردشیر جی بارور شود. تشکیل لژ بیداری ایرانیان یکی از این موارد است. اردشیر جی که مانند سلف خود مانکجی، عضو دل بستۀ تشکیلات فراماسونری بود توانست با همکاری محفل سیاسی- فرهنگیِ مانکجی، لژ بیداری را تأسیس کند. نقش مخرّب و تعیین کنندۀ این لژ در انحراف نهضت مشروطیت حکایت از کارآیی این سلاح در مصادرۀ مشروطیت به نفع کانونهای استعماری دارد. نقش اردشیر جی در تحریک عده ای از مشروطه خواهان جهت تحصّن در سفارت انگلیس حرکتی ماسونی-اطلاعاتی بود که تأثیر شگرفی در انحراف مشروطیت از آرمانهای ملّی و دینیِ اولیۀ نهضت داشت. ارتباط با بهائیان و تشویق زرتشتیان به گروش به مسلک ساختگی و استعماری بهائیت یکی دیگر از اقدامات اردشیر جی بود که در تداوم فعالیتهای مانکجی صورت گرفت. عکس العمل جامعۀ زرتشتی به این اقدام ضد دینی و تفرقه افکنانۀ اردشیرجی در برخی منابع نظیر «تاریخ زرتشتیان» اثر رشید شهمردان به شکلی کلّی بازتاب یافته است. اعلامیه های انجمن زرتشتیان یزد بر ضد اردشیر جی و اختلاف آنها با وی نیز حکایت از اعتراض آنها به این تحرّک استعماری دارد»- ماهنامۀ ایّام؛ شمارۀ 29. تشکیلات فراماسونری در عصر پهلوی دوم به حداکثر نفوذ خود در کشور رسید به طوری که عضویت در فراماسونری شرط ضروری برای تصرّف مقامهای وزارت و وکالت بود و این شرط به تدریج در حال تسرّی به عرصۀ استادی دانشگاه نیز بود.در این دوره لژهای فراماسونری فراوانی در ایران تأسیس شد و فراماسونها به طور سازمان یافته و هماهنگ، سیاستهایی تخریبی در عرصه های گوناگون فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی را در دستور کار قرار داده بودند*. فعالیت فراماسونها غالباً در جهت حفظ منافع دولتهای انگلستان و آمریکا بود. به عنوان نمونه میتوان به نقش فراماسونهای شناخته شدهای در قرارداد الحاقی گس-گلشائیان و مسأله کاپیتولاسیون اشاره کرد که در اولی محمد ساعد (نخست وزیر و فراماسون عضو لژ مولوی) به همراه عباسقلی گلشائیان (فراماسون عضو لژ مولوی)، و در دومی شریف امامی(رئیس مجلس سنا و استاد اعظم فراماسونری از سال 1342) نقش کلیدی داشتند. لژهای فراماسونری و تشکیلات بهائیت دو حلقه ای بودند که ایران عصر پهلوی را به کانون قدرت صهیونیزم متصّل می کردند. *سیاست اصلی فراماسونها در عرصۀ اقتصاد، پایه گذاری اقتصاد بیمارِ وابسته به نفت و نیز نابودسازی کشاورزی (که زیربنای اصلیِ توسعه است)با شعار صنعتی کردن کشور بود که منجر به کوچانیدن کشاورزان از روستاها به حواشی شهرهای بزرگ و اشتغال ایشان به مشاغل کاذب و به فساد و فحشاء کشیدن خانواده های ایشان با جاذبه های تفریحی شهریِ وارداتی از غرب و نتیجتاً ایجاد آشفتگی های بزرگ اجتماعی در جامعه گردید. لازم به ذکر است که ایران که در دهۀ 60 میلادی قادر به تهیۀ غذای خود بود، در دهۀ 70 مجبور به وارد کردن مازاد گندم آمریکا شد. لازم به ذکر است که برجسته ترین عضو فراماسونری ایران، مهندس جعفر شريف امامي ملقّب به استاد اعظم بود که سالها ریاست فراماسونری ایران را بر عهده داشت. شریف امامی حزبي به نام «جمعيت ايراني طرفدار حكومت جهاني» تأسيس كرد. وي از طرف لژ بزرگ ملّی فرانسه نیز به عنوان استاد اعظم آن لژ منصوب گردید. موقعیت شریف امامی به جایی رسید که حتی محمدرضا پهلوی نیز قدرت مقابله با نفوذ او را نداشت. از جمله اقدامات جعفر شريف امامي تغییر تاریخ هجری به تاریخ مجعول شاهنشاهی بود(دو رقم آخر این تاریخ، سالیان سلطنت محمدرضا پهلوی را نشان می داد). اين چهره فراماسون به قدري شناخته شده است كه سايت ويكي پديا وي را چنين معرفي مي كند: …for some years he was also the Grand Master of the Grand Lodge of Iran,…he was notorious as one of the most corrupt officials in shah’s regime (nicknamed Mr. 5 percent) لطفاً برای کسب اطلاع بیشتر از فعالیتهای این تشکیلات به منابع ذیل مراجعه فرمایید: فراموشخانه و فراماسونري در ايران؛ نوشته اسماعيل رائين- سازمان جهاني فراماسونري؛ ولي اللّه يوسفيه- تاريخ روابط ايران و انگليس؛ محمود محمود- تاريخ جمعيتهاي سرّي و جنبشهاي تخريبي؛ محمد عبداللّه عنان، ترجمه علي هاشمي حائري -دايره المعارف بريتانيكا و آمريكانا و...
صفحۀ اصلی یک سایت فراماسونری: فراماسونری و تصوّف: دو راه- یک مقصد چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب: چارلز داروين كيست؟ نظريه تكامل چيست؟, :: 17:51 :: نويسنده : رضا
ین مقاله در صدد است تا بیش از هر چیز بر ابهامات علمی و اشکالات فنی « فرضیه ی تکامل » تأکید نماید؛ اما به منظور درک بهتر چرایی تأکید « تشکیلات جهانی و شیطانی فراماسونری » و « استکبار جهانی » بر « فرضیه ی تکامل » به عنوان یک « نظریه ی محکم » و حفاظت از آن به انحاء مختلف، به صورت کوتاه و مختصر به بررسی ریشه ها و خاستگاه تشکیلاتی « فرضیه ی تکامل » می پردازیم.
بی تردید، برجسته ترین و مشهورترین چهره ی علمی « فرضیه ی تکامل »، « چارلز رابرت داروین » زیست شناس و طبیعیدان بریتانیایی مشهور قرن 19 بود.(15) داروین در خانواده ی مشهور « داروین » یا به عبارت بهتر « خانواده ی بزرگ داروین - وج وود (Darwin - Wedgwood) » چشم به جهان گشود.(16) « خانواده ی بزرگ داروین - وج وود » از اتحاد دو خانواده ی قدرتمند « داروین » و « وج وود » به وجود آمده و ازدواج های درون خانواده ای دو خانواده ی نامبرده، به اتحاد این دو خانواده کمک شایانی نموده است.(17)
« چارلز رابرت داروین » چهره ی برجسته ی « فرضیه ی تکامل » در سنین « جوانی »، « میانسالی » و « پیری ».
گرچه برخی از مقالات به مذهبی بودن خانواده ی « داروین » و « داروین - وج وود » اشاره نموده اند، اما به نظر می رسد که این ادعا چندان صحیح نیست! خانواده ی « داروین - وج وود » معتقد به « یونیتارینیسم : Unitarianism » و « کلیسای یونیتارینی » بوده و می باشند.(18) در ظاهر « یونیتارین ها » از نظر اعتقادی به « تک خدایی » معتقد می باشند(19) که حداقل در ظاهر منطقی تر از اعتقادات بسیاری از گروه های دیگر مسیحی به نظر می رسد؛ اما مطابق بسیاری از مقالات، اعتقادات « یونیتارین ها » به اعتقادات « یهود » شباهت بیشتری دارد.(20)
موضوع هنگامی جالب تر می شود که بدانیم « یونیتارین ها » و « فراماسونرها » ارتباطات بسیار نزدیکی با یکدیگر داشته و دارند؛ به طوری که مطابق بسیاری از متون « ماسونی »، تعداد زیادی از « یونیتارین ها » به عضویت « فراماسونری » در آمده اند و « یونیتارین های فراماسون » در زمره ی « متعصب ترین » و « دو آتشه ترین » فراماسون های عصر خود بوده اند.(21)
شواهد ارتباط « یونیتاریسم » با تشکیلات شیطانی « فراماسونری جهانی ».
بدین ترتیب همان گونه که ذکر شد، « یونیتارینیسم » که « خانواده ی بزرگ داروین - وج وود » به آن معتقد بودند، ارتباط قوی و جدی با « تشکیلات فراماسونری » داشته است و احتمال دارد که مقصود از اعتقاد « تک خدایی » در « یونیتارینیسم »، اعتقادی مشابه اعتقاد « فراماسونرها » به « معمار بزرگ کائنات : Great Architect of Universe »(22) باشد که اعتقادی به ظاهر مثبت، اما در باطن اعتقادی منفی و نامناسب و دارای مفاهیمی شیطانی می باشد. البته در این مجموعه مقالات، مجالی برای بررسی دقیق تر اعتقاد فراماسونری به « معمار بزرگ کائنات » و مفاهیم « ماتریالیستی » آن وجود ندارد، اما إن شاء الله در مقالات آتی وبسایت به آن اشاره خواهد شد.
با توجه به توضیحات ارایه شده، باید گفت که مسایلی همچون « مذهبی بودن » خانواده ی « داروین » و حتی حضور « چارلز رابرت داروین » در کلیسا، برخلاف ظاهر مثبت و گول زننده اش، نشان دهنده ی معتقد بودن سفت و سخت وی و خانواده اش نیست؛ چرا که آیین اعتقادی خانواده ی « داروین »، « آیین یونیتارینیسم » بوده که حتی مطابق متون ماسونی، آیینی نزدیک به « مجامع مخفی » و « فراماسونری » می باشد.(23) البته ارتباط « خانواده ی بزرگ داروین - وج وود » با « مجامع ماسونی » صرفاً به موارد فوق محدود نمی شود و در ادامه ی مقاله، به شواهد دیگر نیز اشاره خواهد شد.
« چارلز رابرت داروین » نوه ی دو شخصیت برجسته ی « خانواده ی بزرگ داروین - وج وود » می باشد. پدربزرگ پدری داروین، « اراسموس داروین (Erasmus Darwin) » نام داشته که یک پزشک و زیست شناس معروف بوده است.(24) شواهد عضویت « اراسموس داروین » در « تشکیلات شیطانی فراماسونری »، بسیار قوی می باشد، به نحوی که منابع متعدد ماسونی، به عضویت « اراسموس داروین » در مرتبه ی « Master Mason » لژ « Cannongate Kilwinning » واقع در ادینبورگ اسکاتلند اشاره نموده اند که یکی از آن ها، وبسایت گراند لژ « بریتیش کلمبیا » می باشد:(25)
عضویت پدربزرگ پدری « چارلز رابرت داروین »، با عنوان « دکتر اراسموس داروین » در « لژ ماسونی Cannongate Kilwinning » ادینبورگ اسکاتلند.
البته برخی منابع دیگر به عضویت « اراسموس داروین » در لژ ماسونی « سنت دیوید : St. David » واقع در « ادینبورگ » اسکاتلند، گروه « کلوپ یعقوبی (ژاکوبین) : Jacobin Club » فرانسه و سایر گروه های وابسته به « ایلومیناتی : Illuminati » نیز اشاره کرده اند.(26)
همچنین « اراسموس داروین » عضو فعال و یکی از حامیان جدی بنیاد ماسونی و وابسته به ایلومیناتی « جامعه ی مهتابی بیرمنگهام : The Lunar Society in Birmingham » و یکی از اعضای برجسته ی جنبش ماسونی - ایلومیناتی « روشنگری بریتانیایی : British Enlightenment The » بوده است.(27) (نکته ی جالب این که « جامعه ی مهتابی بیرمنگهام : The Lunar Society in Birmingham » حلقه ی وصل بسیاری از فراماسون های برجسته ی نقاط مختلف دنیا بوده است؛ به نحوی که از یک سو « بنجامین فرانکلین » سیاستمدار مشهور و فراماسون آمریکایی، « اراسموس داروین » پزشک و زیست شناس مشهور انگلیسی و « جیمز وات » مخترع انگلیسی ماشین های بخار عضو این تشکیلات بوده اند و از سوی دیگر به واسطه ی « بنجامین فرانکلین » سیاستمدار آمریکایی، حلقه های اتصالی بسیار محکمی بین « The Lunar Society in Birmingham » و مجامع ماسونی فرانسوی که بعد از انقلاب فرانسه قدرت گرفته بودند، برقرار گردید.)(28)
عضویت «اراسموس داروین » و « بنیامین فرانکلین » در گروه ماسونی « جامعه ی مهتابی بیرمنگهام : The Lunar Society in Birmingham ».
این مسئله را نیز باید متذکر شویم که « اراسموس داروین » پدربزرگ پدری « چارلز رابرت داروین » کتاب های معروفی با عنوان « Zoonomia » و « The temple of Nature » تألیف نمود(29) که حدود 50 سال قبل از نوه اش « چارلز رابرت داروین »، به همراه برخی دیگر از زیست شناسان همچون « لامارک »، پایه های اولیه ی « فرضیه ی تکامل » را بنا نهاد(30) تا 50 سال بعد، نوه اش « چارلز رابرت داروین » با اتکا به کتاب « Zoonomia » و نظر برخی دیگر از زیست شناسان، « فرضیه ی تکامل » را به صورت « یک نظریه ی به ظاهر علمی » به جهانیان عرضه نماید!(31)
اما مسئله ی مهمی که باید به آن اشاره کرد، این است که اکثر فرزندان « اراسموس داروین »، یعنی پدر و عموهای « چارلز رابرت داروین »، راه پدر خود را ادامه داده و عضو لژهای فراماسونری گشتند.(32) پدر « چارلز رابرت داروین » یعنی « دکتر رابرت داروین » توسط پدرش « دکتر اراسموس داروین » به لژهای فراماسونری معرفی گردید و به عضویت « فراماسونری » در آمد.(33) سایر فرزندان « اراسموس داروین » (عموهای « چارلز رابرت داروین معروف) و حتی نوه های وی نیز به عضویت فراماسونری در آمدند.(34) برای مثال، « سر فرانسیس ساچورل داروین : Sir Francis Sacheverel Darwin » فرزند « اراسموس داروین » و « رجینالد داروین : Reginald Darwin » فرزند « سر فرانسیس » و نوه ی « اراسموس داروین » هر دو عضو لژ ماسونی « تیریان : Tyrian » واقع در منطقه ی « دربی : Derby » انگلستان بوده اند.(35) منابع ماسونی همچون « دائرة المعارف فراماسونری : Encyclopedia of Freemasonry » اشاره کرده اند که گرچه نام « چارلز داروین » عموی دیگر « چارلز رابرت داروین » معروف و واضع « فرضیه ی تکامل » در طومار به جا مانده از لژ « تیریان » به جای نمانده است، اما عضویت وی در لژ نامبرده بسیار محتمل است.(36)
از سمت مادری نیز « چارلز رابرت داروین » از انتساب به « فراماسونری » و « ایلومیناتی » بی نصیب نمانده است. پدربزرگ مادری « داروین » یعنی « جوشیا وج وود : Josiah Wedgwood » چهره ی برجسته ی صنعت سفالگری انگلیس، عضو بنیاد ماسونی و وابسته به ایلومیناتی « جامعه ی مهتابی بیرمنگهام : The Lunar Society in Birmingham » و یکی از اعضای برجسته ی جنبش ماسونی - ایلومیناتی « روشنگری بریتانیایی : British Enlightenment The » بوده است.(37)
نکته ی تکمیلی و تذکر بسیار مهم: « همانگونه که ذکر شد، « جامعه ی مهتابی بیرمنگهام : The Lunar Society in Birmingham » یک جامعه ی مخفی و ماسونی انگلیسی بوده است که اعضای آن، در زمره ی برجسته ترین « فراماسون ها » ی سایر « لژها » ی جهان به شمار می رفتند. وجه تسمیه ی این « تشکیلات ماسونی »، تشکیل جلسات این « جامعه ی ماسونی » در شب هایی بود که « ماه » به صورت « قرص کامل » در آسمان می درخشید.(38)
جلسات « جامعه ی مهتابی بیرمنگهام : The Lunar Society in Birmingham » در « شب های بدر (قرص کامل ماه) » در هر ماه میلادی و در محلی به نام « خانه ی سوهو : Soho House » شهر بیرمنگهام انگلستان برگزار می گردید.(39)
« خانه ی سوهو : Soho House » واقع در « بیرمنگهام انگلستان »؛ محل برگزاری جلسات « جامعه ی مهتابی بیرمنگهام : The Lunar Society in Birmingham ».
اما نکته ی جالب این که برگزاری جلسات تشکیلات « جامعه ی مهتابی بیرمنگهام : The Lunar Society in Birmingham » در شب های « بدر (ماه کامل)، سنتی « ماسونی » است که بسیاری از تشکیلات « ماسونی » دنیا هنوز که هنوز است، به آن پایبندند. این نکته ای است که بسیاری از وبسایت ها و نشریات متعلق به « فراماسونری » نیز به آن معترفند:(40)
برگزاری جلسات مهم « فراماسون ها » در شب های « بدر (ماه کامل) » به گفته ی « منابع ماسونی ».
برگزاری جلسات مهم « فراماسون ها » در شب های « بدر (ماه کامل) » به گفته ی « منابع ماسونی ».
برگزاری جلسات مهم « فراماسون ها » در شب های « بدر (ماه کامل) » به گفته ی « منابع ماسونی ».
برگزاری جلسات مهم « فراماسون ها » در شب های « بدر (ماه کامل) » به گفته ی « منابع ماسونی ».
البته تعدادی از وبسایت های « ماسونی » برای رد گم کردن، این مسئله را به تاریک بودن زمان قدیم و استفاده ی ماسون های عصر باستان از « نور ماه » برای تردد در تاریکی ارتباط داده اند! این در حالی است که بسیاری از « لژ ها » در محدوده ی داخل شهر بوده و نور چراغ خانه ها و مشعل ها، روشنایی کافی را فراهم می نموده است! البته تعدادی دیگر از منابع ماسونی، به معانی سمبلیک « ماه کامل » در « فراماسونری » نیز اشاره کرده اند.(41)
اما مسئله بسیار جالب تر خواهد شد که بدانیم بسیاری از گروه های « جادوگری » و « شیطان پرستی » نیز مراسم شیطانی خود را در« ماه کامل » برگزار می نمایند:(42)
برگزاری جلسات مهم و شیطانی گروه های « شیطان پرست » در شب های بدر (ماه کامل).
برگزاری جلسات مهم و شیطانی گروه های « شیطان پرست » در شب های بدر (ماه کامل). (برگرفته از کتاب « ارتباط شیطانی - ماسونی - مصری ».)
با توجه به توصیفات فوق، به نظر می رسد که « جامعه ی مهتابی بیرمنگهام : The Lunar Society of Birmingham » یک « جامعه ی ماسونی » مقتدر، تمام عیار و موثر بوده و تمامی خصوصیات تشکیلات مشابه خود را نیز در بر داشته است. »
همان گونه که ملاحظه فرمودید، اکثر اعضای خانواده ی بزرگ « داروین - وج وود » عضو تشکیلات مخفی و ماسونی بوده اند. با توجه به توصیفات ذکر شده، گرچه به صورت رسمی اسمی از « چارلز رابرت داروین » در لژهای ماسونی انگلیسی برده نشده است، اما بسیاری از محققان عرصه ی دشمن شناسی، به ارتباط « چارلز رابرت داروین » با فراماسونری و سایر مجامع مخفی وابسته به « ایلومیناتی » اعتقاد دارند؛ تا جایی که برخی از محققین همچون « Juri Lina » در کتاب خود با عنوان « Architects of Deception »، انتشار « فرضیه ی تکامل » را به عنوان دسیسه ای از سوی بنیاد ماسونی « جامعه ی مهتابی بیرمنگهام : The Lunar Society of Birmingham » تلقی می نمایند:(43)
البته چنین نتیجه گیری چندان دور از ذهن و مغایر با واقعیت نیست؛ زیر از یک سو هر دو پدر بزرگ « چارلز رابرت داروین » یعنی « اراسموس داروین » و « جوشیا وج وود » عضو لژهای فراماسونری و گروه های ماسونی « جامعه ی مهتابی بیرمنگهام : The Lunar Society in Birmingham » و « روشنگری بریتانیایی : British Enlightenment The » بوده و پدر و عموهای وی نیز در لژهای ماسونی عضویت داشتند و بالطبع عضویت وی نیز در این مجامع دور از انتظار نبوده است، و از سوی دیگر نیز در آخرین نوشته های به جا مانده از « چارلز رابرت داروین »، شواهدی از ضعف اعتقادی داروین نسبت به خداوند قادر بی همتا، به چشم می خورد! در آخرین نوشته ی مکتوب « چارلز رابرت داروین » که در آخرین سال عمر وی و در پاسخ به شخصی با عنوان « جیمز فوردیس » نگاشته شده است، وی درباره ی اعتقادات خود چنین گفته است:(44)
« این سوال که دیدگاه های (اعتقادی) من چیست، پرسشی است که ممکن است نتیجه ای برای هیچ کس بجز خودم نداشته باشد؛ اما از آن جا که شما پرسیدید، من می بایست توضیح دهم که قضاوت من اغلب در نوسان است ... در حداکثر نوسانات (ذهنی ام) من هیچ گاه یک لامذهبی که وجود هر گونه خدایی را انکار نماید، نبوده ام. من عموماً تصور می کنم (و هر چه بیشتر پیر می شوم)، اما نه همیشه، که « ندانم گرا » تعریف صحیح تر وضعیت ذهنی من می باشد. »(45)
البته در لا به لای کتب و دست نوشته های « چارلز رابرت داروین »، مطالبی از این دست فراوان به چشم می خورد و نوشته های وی سرشار از شک، تردید و علامت سوال در برابر وجود « خدا » است. همان گونه که در سطور فوق ملاحظه فرمودید، « داروین » اعتقاد خود را به صورت « ندانم گرایی : Agnosticism » که به مفهوم ندانستن « وجود » یا « عدم وجود » خدا است، بیان نموده است.(46) « ندانم گرایی » زیرمجموعه ای از « شک گرایی » می باشد(47) و گاه از سوی افراد به دلیل عدم جمع بندی در مورد « وجود » یا « عدم وجود » خدا اتخاذ می شود و گاه نیز از سوی برخی افراد « لامذهب » به عنوان « رد گم کنی » و در قالب رویه ای « محافظه کارانه » در مقابل اعتقادات مذهبی عامه ی مردم اتخاذ می گردد. در مورد این که « ندانم گرایی » داروین از کدام نوع است، نظر قطعی نمی توان ارایه کرد؛ اما با توجه به عضویت عمده ی اعضای « خانواده ی بزرگ داروین - وج وود » در « فراماسونری »، هیچ بعید نیست که « ندانم گرایی » شخص « چارلز رابرت داروین » به دلیل رویه ی « لامذهبی محافظه کارانه » بوده باشد. در مورد افراد دیگر درگیر در پرورش « فرضیه ی تکامل » همچون « ژان باپتیست لامارک » فرانسوی(48) و « آلفرد راسل والاس » اهل ولز بریتانیا(49) و رویه ی عملکردی و اعتقادی آنان، اطلاعات موثق و دقیقی در دست نیست؛ هر چند که تعدادی از منابع نیز به اعتقاد « ژان باپتیست لامارک : Jean-Baptiste Lamarck » به « ندانم گرایی : Agnosticism » (همانند داروین) اشاره نموده اند.(50) همچنین در مورد « آلفرد راسل والاس : Alfred Russel Wallace » نیز منابع مختلف، سخنان متفاوتی درباره ی وی ذکر کرده اند و وضعیت اعتقادی وی را از یک فرد تا حدی معتقد تا « ندانم گرا » و « عضو مجامع مخفی مرتبط با ارواح : Spiritism (Necromancy) » گزارش نموده اند(51) که در این میان، اکثریت منابع به عضویت وی در « مجامع مخفی مرتبط با ارواح : Spiritism (Necromancy) » اشاره کرده اند.(52) (البته به نظر می رسد که ارتباط اعضای این گروه ها با (اجنه) باشد، نه ارواح).
بدین ترتیب همان گونه که ملاحظه فرمودید، « چارلز رابرت داروین »، « اراسموس داروین » و حتی افراد فرعی دست اندرکار پرورش « فرضیه ی تکامل » همچون « لامارک » و « والاس »، دارای انحرافات عقیدتی و مشکلات اعتقادی جدی بوده اند و عضویت بسیاری از آن ها در گروه های « مخفی » و « ماسونی » مسجل می باشد؛ به همین دلیل نسبت به صحت و صداقت این « فرضیه » و « پیشگامان » و « پیروان » آن باید بیش از پیش تردید نمود.
البته ارتباط « فرضیه ی تکامل » با « فراماسونری »، ارتباطی یک طرفه و یک جانبه نیست ؛ بلکه این ارتباط، یک ارتباط « دو جانبه » و « تنگاتنگ » می باشد؛ به عبارت دیگر نه تنها مجامع مخفی همچون « لژ های فراماسونری انگلستان و اسکاتلند »، « جامعه ی مهتابی بیرمنگهام : The Lunar Society in Birmingham » و « روشنگری بریتانیایی : British Enlightenment The » مهد پرورش « فرضیه ی تکامل » و « پیشگامان » آن بوده اند، بلکه « فرضیه ی تکامل » نیز به عنوان یک « تز اصلی » و « شالوده ی تفکری » فراماسونری جدید، نقش بازی کرده و بارها از سوی رهبران و نشریات « فراماسونری امروز » مورد تحسین و تأکید قرار گرفته، و بر اساس همین « فرضیه »، « تشکیلات شیطانی فراماسونری جهانی » به جنگ علنی با مفاهیمی همچون « دین »، « خدا »، « آخرت »، « معاد » و ... شتافته است:(53)
« یکی از وظایف اصلی انسانی و ماسونی، پذیرش فلسفه ی اولسیون (تکامل)، تنها فلسفه ای که با علم پیشرفته، عقل و کمال منطبق است، می باشد. تمامی برادران در تبلیغ این باور در بین مردم، برای بالا بردن سطح علمی آنان، مسئولیت بی حد و حصری دارند. » (نشریه ی ماسون ترک، شماره ی 25 و 26، صفحه ی 59)(54)
« قانون اصلی وجود حیات و حقایق اولسیون (تکامل)؛ در مقابل، لامارک و داروین، با تکیه به مدارک ژئولوژیکی (زمین شناسی)، پالئونتولوژیکی (دیرین شناسی)، امبریولوژیکی (جنین شناسی) و آناتومی (کالبد شناسی) ثابت کردند که تمام موجودات با شروع از یک سلول، در زمانی که حد اقل صد میلیون سال طول کشیده است، پله های اولسیون (تکامل) را تحت تأثیر عوامل وراثتی و ژنتیکی، و انطباق آن ها با محیط زیست (به عقیده ی لامارک)، و یا تحت تأثیر عوامل و شرایطی نظیر منازعه برای ادامه ی حیات، کنار رفتن عوامل فیزیولوژیکی (زیستی)، و مورفولوژیکی (ریخت شناسی) (به عقیده ی داروین)، یک به یک پشت سر گذاشته و در حالی که از طرزی به طرزی، و از قالبی به قالب دیگر می گذشتند، به شکل موجودات امروزی، در آمدند. » (نشریه ی معمار سنان، شماره ی 5، صفحه ی 26، سال 1968).(55)
« امروزه از کشورهای پیشرفته گرفته تا بسیاری از ممالک عقب افتاده، تنها فلسفه ی مورد قبول جوامع، تئوری داروین و نظریات ادامه دهندگان راه او است. اما این مسئله در کلیسا موثر واقع نشد. در سایر ادیان هم همین طور، باز هم به عنوان تعلیمات دینی، کماکان افسانه ی آدم و و حوا، از کتاب مقدس تدریس می شود. » (نشریه ی معمار سنان، شماره ی 38، صفحه ی 18).(56)
« نظریه ی داروین نشان داد که بسیاری از رویدادهای کائنات، کار خدا نمی باشد. » (نشریه ی ماسون، شماره ی 25 و 26، صفحه ی 14).(57)
« تئوری اولسیون (تکامل) داروین، ضربه ی محکمی بر پیکر عقاید ایده آلیستی طبیعیون وارد، و اساس نظریه ی ماتریالیسم را به وجود آورد. » (دیوان فلسفی ماتریالیسم، صفحه ی 149).(58)
با توجه به مطالب ذکر شده، در می یابیم که « فرضیه ی تکامل » و « تشکیلات شیطانی فراماسونری جهانی »، ارتباطی تنگاتنگ و همه جانبه وجود دارد؛ در واقع بیش از آن که « فرضیه ی تکامل » ریشه در « تشکیلات علمی » داشته باشد، ریشه در « تشکیلات شیطانی فراماسونری جهانی » دارد و نه تنها توسط این « تشکیلات » پرورش و تربیت یافته است، بلکه « مجامع ماسونی » در طول بیش از « صد سال » اخیر، توسط تحرکات « به ظاهر علمی » و « جنجال های رسانه ای »، به صورت تمام و کمال از این « فرضیه » دفاع کرده اند.
نکته ی جالب این که علی رغم پیشرفت های بزرگ و اثبات شده ی « علوم زیستی » و « علوم پزشکی » و علی رغم تغییرات گسترده در کتب « زیستی » و « پزشکی » حتی در محدوده های تجدید چاپ 3 تا 5 ساله ی این کتاب ها، « فرضیه ی تکامل » در محدوده ی 120 ساله ی عمر خود، به صورت تمام و کمال حفظ شده و بجز تغییرات اندکی در برخی جزییات آن (که به منظور سرپوش گذاشتن بر برخی ابهامات، و توجیه نمودن برخی از ابعاد ضعیف تر این فرضیه عنوان شده اند)، با هیاهو و جنجال فراوان « رسانه ای » و تلاش های « دانشمندان فاسد فراماسون » و فعالیت پر اشتباه و نادانسته ی تعدادی از « دانشمندان تربیت یافته ی غرب و شرق » و نیز عدم اعتماد به نفس دانشمندان متدین و مسلمان در نقد علمی این « فرضیه »، « فرضیه ی تکامل » به جولان و یکه تازی در عالم رسانه ای و نشریات علمی ادامه داده است.
ان شاء الله این سلسله مقالات می رود تا به لطف خدا قدم های محکمی در جهت نقد علمی « فرضیه ی تکامل » بردارد؛ در این راه، علاوه بر نکات علمی که برای اولین بار در عالم « وب » به نظر مخاطبان خواهد رسید، از تجربیات علمی سایر محققان علوم زیستی (اعم از مسیحی و مسلمان) نیز استفاده خواهد شد. در هر حال به دلیل نوپا بودن این جبهه و تلاش های چندین سالانه ی « تشکیلات شیطانی فراماسونری » در جهت استحکام بخشیدن به « فرضیه ی تکامل »، ادامه ی این راه (که احتمالاً حداقل 3 سال طول خواهد کشید) نیازمند حمایت ها و کمک های دانشمندان و دانشجویان متدین و متعهد ایران اسلامی و سایر مناطق جهان است تا إن شاء الله و به لطف خدا بتوان به نحوی موثر به بیان نقاط ضعف و اشکالات این « فرضیه » پرداخت. به امید ظهور منجی موعود، حضرت مهدی صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف). چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب: " درجات سی و سه گانه فراماسونری ", :: 17:48 :: نويسنده : رضا
درجات سی و سه گانه فراماسونری به شرح زیر است :
1 کارآموزی Apprentice Entered 2 کار یاری Craft fellow 3 استادی Mason Master 4 استاد محرم Mason Secret 5 استاد کامل Master Prefect 6 منشی محرم Secretary ate Intim 7 ناظم و قاضی Judge and Provoset 8 مباشر ساختمان Building The Of Intendant 9 برگزیده نه نفر Nine Of Elect 10 برگزیده 15 نفر Fifteen Of Elect 11 بلند پایۀ برگزیده Elect Sublime 12 بزرگ استاد معمار Architect Master Grand 13 طاق خسروی انوش Enoch Of Arch Royal 14 شهسوار اسکاتلندی کمال Perfection Of Knight Scottish 15 شهسوار شمشیر یا شهسوار شرق East The Of Or Sword The Of Knight 16 شاهزادۀ اورشلیم Jerusalem Of Prince 17 شاهزادۀ شرق و غرب West and East The Of Knight 18 شهسوار مرغ ماهیخوار و عقاب شاهزاده با اقتدار رزکروای تورات Knight Of The Pelican and Eagle and Soverign Prince Rose Croix Of Heredom 19 بزرگ کاهن Pontiff Grand 20 بزرگ استاد ارجمند Master Grand Venerable 21 ریش سفید عصر نوح Noachite Patriarch 22 شاهزادۀ لبنان Libanus Of Prince 23 رییس Tabernacle Of Chief 24 شاهزادۀ پرستشگاه Of Prince Tabernac شهسوار ابلیس بیباک Serpent Brazen The Of Knight 26 شاهزادۀ رحمت Mercy Of Prince 27 فرمانده معبد Temple The Of Commander 28 شهسوار خورشید Sun The Of Knight 29 شهسوار اندروی مقدس با عقاب سفید Knight Of St. Andrew White Eagle 30 بزرگ شهسوار منتخب قدس و شهسوار عقاب سیاه و سفید Grand Elected Knight Kadosh Knight Of The Black and White Eagle 31 بزرگ بازرس فرمانده پی جوی lnquistor Inspector Grad 32 شاهزادۀ بلند پایۀ راز شاهانه Secret Royal the Of Prince Sublime 33 بزرگ بازرس کل General Inspector Gra چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب: " 21 دسامبر 2012 پايان تاريخ ", :: 17:44 :: نويسنده : رضا
21 دسامبر سال 2012 روز پایانی تاریخ است. این جمله ای است که تاکنون بارها و بارها از زبان آینده پژوهان غربی شنیده ایم و در فیلم های چند سال اخیر سینمای پر آوازه هالیوود تماشا کرده ایم. پرسش این جاست که گذشته از ذکر این مطلب در تاریخ موسوم به "مایاها"، چرا غرب می کوشد 2012/12/21 مصادف با 1/10/1391 را روز رستاخیز معرفی کند؟
صنعت سینمایی هالیوود تمایل دارد هم جریان بسازد و هم به دقت ببیند که مردم چه می خواهند. پایان هزاره دوم و آغاز هزاره سوم میلادی را باید سال های آغازین فیلم سازی های مسلسلی درباره تابو ها دانست. صنعت هالیوود با بهره گیری از امیال دین خواه انسانی و ترکیب آن با احساسات و با پرداختن به موضوع آخرالزمان، ذهن بینندگان فیلم ها را سراسر تشویش و نگرانی کرده است.
ادیان، ابزار انحراف در دوره مدرن چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:" در جنگل بوهم كاليفرنيا چه خبر است؟!!!! ", :: 17:41 :: نويسنده : رضا
بیش از 160 سال است که کلوبهای خصوصی اشراف به عنوان گوشه دنجی برای طبقه موثر در سیاست های سیاسی ـ اقتصادی و اجتماعی آمریکا و جهان در این کشور فعالیت دارند. این کلوب های اکثرا مردانه در نگه داشتن قدرت در دست جمع محدودی از طبقه اشراف نقش اساسی دارند. اما با گذر زمان محدودیت های این کلوب ها برای نژاد، قومیت و جنس اعضا کم رنگتر شده است. در این میان کلوب بوهمیان که تمامی اعضای آن را مردان تشکیل می دهند در حفظ بنیادهای خود کوشا بوده و یکی از قدیمی ترین کلوب های اسرار آمیز طبقه اشراف آمریکا است که دو تا سه هزار عضو دارد و از سال 1899 تا کنون هر تابستان در حدود سه هفته در جنگلی به نام بوهم در کالیفرنیا گرد هم می آیند.
همایش های این گروه حتی در روزهای حساس جنگ جهانی دوم نیز تعطیل نشده است. این افراد شامل سیاست مداران و افراد شاخص اقتصادی و نظامی آمریکا هستند به طوری که تمامی کمپانی های بزرگ اقتصادی در این گروه نماینده ای دارند. اعضای گروه ارتباطات تنگاتنگی با هم دیگر داشته و هماهنگی های کاملی در مورد سیاست گذاری ها و روش های کاری خود در سطح داخلی و بین المللی دارند. هیچ فرد عادی که به گونه ای به طبقه قدرت و ثروت متصل نباشد؛ نمی تواند به عضویت این کلوب درآمده و یا به صورت مهمان در مراسم های فصل تابستان این کلوب شرکت کند. حتی اشراف و صاحب منصبان نیز نمی توانند به راحتی به این کلوب راه یابند. میهمانی صرف شام در بوهم جنگل بوهم جایی است که سه هفته خوش گذرانی در این منطقه با مراسم های ویژه ای همچون شعر خوانی، اجرای تآتر و موسیقی، بازی های ورزشی، و مجالس ویژه شراب خواری و خوش گذرانی همراه است. از این سه هفته، هفته دوم بسیار با اهمیت است زیرا که اکثر اعضا سعی می کنند در این هفته حتما در بوهم حضور داشته باشند. در کنار این خوش گذرانی ها همیشه رایزنی ها و سخنرانی های سیاسی، اجتماعی و تاریخی نیز وجود دارد که از سوی خود اعضا ارایه می شود. کلوب بیش از 500 نفر پرسنل خدماتی دارد که در طی گردهم آیی به رتق و فتق امور می پردازند. ورود میهمانان که همگی از اشراف و سیاست مداران انتخاب می شوند با تشریفات ویژه ای همراه است و حتما باید دعوت کننده خود برای استقبال حضور داشته باشد و در غیر این صورت ورود ممکن نخواهد بود. عضویت در این گروه فقط با دعوت اعضای ثابت امکان پذیر است. درخواست نامه فرد مدعو برای عضویت در اختیار کمیته مرکزی قرار می گیرد و پس از بررسی های فراوان در صورت اثبات صلاحیت، فرد می تواند به عضویت این گروه در آید. این فرایند ممکن است تا پانزده سال و یا بیشتر به طول بیانجامد. باشگاه های مختلف کلوب بوهمیان کلوب شامل ۹۵ باشگاه مجزا است که هر یک، مکان مخصوص به خود را در جنگل دارند و ساختمان های مجزایی به اعضای هر کلوب اختصاص داده شده است. هر کلوب جزء، اسم به خصوص و اعضای به خصوصی نیز دارد. برای مثال اعضایی همچون هنری کسینجر و همچنین مسئولین سابق دولت فدرال و سایر رؤسای پروژه نظم نوین جهانی درممتازترین باشگاه یعنی «هیل بیل» جای دارند. کمپ هیل بیلی گروهی است که بوش پدر و پسر و افراد برجسته تیم نومحافظه کار سیاست مداران آمریکا از اعضای آن هستند.
به طور کلی اعضای این کمپ تجارت های بزرگ، بانک ها و رسانه ها را در اختیار دارند. کمپ «کاو من» دیگر کمپ مهم است که شامل افراد فعال در زمینه اتاق های فکر، کمپانی های نفتی، صنایع دفاعی و دانشگاه هاست. در «کمپ استووی» اعضای خانواده راکفلر و مدیران کپمانی های نفتی، بانک ها و اتاق های فکر مربوط به این خانواده مستقر هستند و در کمپ «اولز نست» نیز روسای جمهور سابق آمریکا، فرماندهان ارشد نظامی و اعضای وزارت دفاع حضور دارند. بدیهی است که تجمع این تعداد از زرمداران و زورمداران دنیا طی سه هفته در یک جا نمی تواند خالی از نتایج وحشتناک برای بشریت باشد. مثلا گزارش هایی در دست است که نشان می دهد تصمیم به اجرایی کردن پروژه منهتن از طرف وزارت دفاع آمریکا که حاصل آن اولین بمب های اتمی ساخت بشر بود؛ در یکی از خوش گذرانی های اعضای این کلوب اتخاذ شده است. اماکن ساخته شده در بوهم، نمادپردازی ها و تزئینات از آنجا که برخی از هنرمندان مشهور نیز مفتخر به عضویت در این کلوب بوده اند؛ مکان های عمومی کلوب همچون کتابخانه، سالن های رقص، اتاق های میهمانان، بار ها و... با تابلوهای گران بها و اشیای هنری تزیین شده است. کلوب حتی یک مومیایی 2500 ساله مصری را از سال 1914 در اختیار دارد که نشانه ای از علاقه مندی اعضای کلوب به فرهنگ مصر باستان است. این مومیایی توسط یکی از اعضا به کلوب اهدا شده است و یقینا افراد مطلع و آشنا به مقوله های ایلومیناتی، ماسونی، شیطان پرستی و... دلایل این علاقه مندی کلوب بوهمیان به فرهنگ مصر باستان را به خوبی می
تمامی اماکن کلوب با تابلوها و اشیاء هنری گرانبها تزئین شده است. این مومیایی با نام «بانو ایسیس» در یک تابوت شیشه ای در ورودی تآتر بوهمیان قرار گرفته است و اعضا همیشه با احترام در برابر آن می ایستند. نا گفته نماند که فراماسون ها «بانو ایسیس»را خدا- مادر معنوی خود می دانند. در آیین فراماسونری که آکنده از نمادها و نمادسازی هاست الهه های مصر باستان جایگاه ویژه ای برای خود دارند.گزارش هایی انتشار یافته است که بیان می کنند مجسمه آزادی به عنوان نمادی از بانو ایسیس ساخته شده است. واضح است که در کشور آمریکا که فراماسونری، صهیونیسم جهانی و آیین های ضد الهی همچون شیطان پرستی و کابالا نبض سیاست، اقتصاد و رسانه را در دست دارند؛ کلوب بوهمیان و مراسم های تابستانه آنها نیز با توجه به نوع اعضای آن نمی تواند از این گرایش ها خالی بوده و صرفا یک اجتماع تفریحی باشد. جغد، نماد بیشه بوهم سمبل این کلوب جغد است که از اولین سال تاسیس آن استفاده می شود. به اذعان اعضای کلوب، جغد نمادی از حکمت زندگی و همیاری برای آنها است که امکان بقاء و مبارزه با نا امیدی را برای انسان در دنیا به یاد می آورد. با توجه به هجم ثروت و قدرتی که در دست این جهان خواران است؛ استفاده از جغد به عنوان نمادی برای مبارزه با نا امیدی منطقی جلوه نمی کند. وجود حالت هایی از نا امیدی در این انسان نماهایی که به هر کاری که خواستار انجامش هستند مبادرت می کنند؛ دور از ذهن است. پس جغد نمی تواند برای این گروه یک نماد انسانی و والا همچون مبارزه با نومیدی تلقی شود. این نماد در تمامی مناطق و لوازم کلوب به کار گرفته شده است و یک مجسمه سنگی ۱۲ متری در کنار دریاچه جنگل بوهم نیز به شکل یک جغد ایستاده ساخته است. این تندیس در سال 1929 ساخته شده است تا مراسم مذهبی بوهمیان در کنار آن اجرا شود. در زیر پای این تندیس محراب سیاهی وجود دارد که جایگاه خاصی در مراسمات دارد. بوهمیان این مجسمه را بت بزرگ مولوخ می نامند و طی مراسمی با عنوان«درود»در حالی که رداهای قرمز پوشیده اند؛ به رژه و نیایش در مقابل این بت می پردازند.
نماد جغد از پرکاربردترین نمادهای ایلومیناتی و ماسونی است که در شهرهای مختلف آمریکا به شکل زیرکانه ای در طراحی بناها و سازه های شهری به کار گرفته می شود. در خاورمیانه، چین و شرق دور جغد نماد بد اقبالی و روح شیطانی است و از دیدگاه مسیحیت سنتی نیز جغد نمادی از نیروهای شیطانی، رویدادهای ناگوار و نابودی محسوب می شود. از سوی دیگر جغد نماد یهودیان مارانوس نیز می باشد. این یهودیان برای پیش بردن اهداف خود دین و آیین خود را مخفی نگه می دارند. از آنجا که جغد در شب، یعنی هنگامی که هیچ کس نمی تواند چیزی ببیندف بیدار بوده و قادر به دیدن است؛ مارانوس ها آن را نماد خود قرار داده اند. بت مولوخ به این ترتیب مولوخ که خدای سمبلیک باستانی شیطانی است؛ هنوز هم از میان افراد بی گناه و کودکان قربانی می گیرد. مولوخ الهه باستانی قربانی کردن است که در کتاب مقدس نیز به آن اشاراتی شده است. فرقه های عبادت کننده بت ملوخ در طول تاریخ دارای تشریفات وحشتناکی همچون آشامیدن خون انسان های قربانی شده در پای این بت بوده اند. این قربانی ها در اکثر مواقع کودکان هستند. سالانه هزاران کودک در آمریکا گم می شوند و پلیس هیچگاه نمی تواند اثری از آنان بیابد. گاهی جسد این کودکان در مکان های نامتعارفی کشف می شود و متخصصین جرم شناسی نبود خون در جسد آنان را تایید می کنند. بت مولوخ به شکل جغد در کنار دریاچه بوهم در بیشه بوهم چه اتفاقاتی می افتد؟ در دهه چهل گزارش هایی در برخی از مطبوعات آمریکا منتشر شد که نشان می داد غیر از مشروبخواری، استفاده از مواد مخدر و همجنس بازی، فعالیت هایی همچون آدم ربایی، تجاوز، کودک آزاری جنسی و قربانی های خونین نیز در کلوب بوهمیان انجام می گیرد. متعاقب این افشاگری ها تحقیقاتی از طرف پلیس شروع شد که البته این بازرسی ها در سال ۱۹۴۷ متوقف گردید و پرونده به حال خود رها شد. اما این کلوب و اسرارش همیشه برای افراد مطلع و کنجکاو جای سوال داشت. در سال 2000 فیلم سازی به نام الکس جونز توانست به طرز معجزه آسایی از موانع امنیتی جنگل بوهم گذشته و وارد این اردوگاه شده و از مراسم های عجیب اعضای کلوب فیلم برداری کند. در این مراسم ها آیین قربانی کردن انسان در برابر مجسمه جغد انجام می شد. او به مدت پنج ساعت در اردوگاه بوده است و می گوید با این که با چشمان خودش اتفاقات را دیده ولی نمی تواند آنچه را که مشاهده کرده باور کند. جونز در بخشی از توصیفاتش چنین می گوید: «سپس کشیش در باره «بابل و صور نیک» صحبت کرد. می دانیم که تنها یک جغد بزرگ و «صور نیک» وجود دارد، در انجیل و اسناد تاریخی دیگر آمده است که در سرزمین های بابل و کنعان کودکان را در پیشگاه الهه جغد مولوخ، می سوزاندند. برای مدت مختصری توجهمان به پشت خیمه ها در آنسوی ساحل جلب شد و باعث شد که از جغد منحرف شویم. ناگهان به خود آمدم و بعد از آن روی جغد و کشیش در جزیره تمرکز کردیم. در ساحل غربی، یک قایق قدیمی رودخانه ای وجود داشت و شخصیتی عزرائیل مانند که ارابه را حرکت می داد، با قایق از آب عبور کرد. در حالیکه فرد دست و پا بسته ای در آن به حالت تعظیم درآمده بود .او آن فرد قربانی را نزد کشیش اعظم برد که در پای جغد منتظر بود، در پایین پله های نورانی که جغد روی آنها قرار داشت. سپس در یک صحنه بسیار خوفناک دو کشیش سیاهپوش، قربانی را گرفتند و آن را به پیشگاه جغد بردند…قربانی برای نجات جانش التماس می کرد و صدای او از طریق بلندگو به گوش می رسید. اما آنها درخواست او را نپذیرفتند. آنها او را به درون قتلگاه بردند. این خواسته جغد بزرگ بود که او را بسوزانند. (قربانی را اندوه مهارشده می نامیدند) مثل کسی بود که توی پارچه سیاهی پیچیده باشند. در سمت بالای قتلگاه یک چراغ سنگی قرار داشت که آنرا مشعل جاویدان می نامیدند.کشیش اعظم مشعل خاموشی را برداشت و با مشعل جاویدان روشن کرد.
آن فرد دوباره جهت بخشایش التماس کرد، سپس کشیش اعظم پایین رفت، (البته به سختی، چون کشیش اعظم به قدری پیر بود که حتی به سختی راه میرفت) و هیزمها را آتش زد. سپس گفت که قصد دارد علائم را از بقایای باقی مانده بخواند. یک سنت بسیار وحشتناک و مرموز. این دیگر شیطان ساخته ی دست هالیوود نیست، این یک سنت وحشتناک بابلی و حقیقت محض است. او همچنان از درد فریاد می کشید. ناگهان تمام آن صلیب های کوچکی که در طول ساحل دیده بودیم در آتش افکنده شدند، بنابراین من داشتم اثر نقاش قرون وسطی هیرونیموس بوش را با نام مناظر جهنم به عینه مشاهده می کردم: صلیب های فلزی سوخته، کشیش هایی با ردای سرخ و سیاه و کشیش اعظم با ردای نقره ای و شنل قرمز، جسد سوخته ای که از درد فریاد می کشید، یک جغد عظیم الجثه با شاخهای بزرگ، رهبران، بانکداران، اصحاب رسانه و آموزش جهان در این مراسم گرد آمده بودند. این نهایت جنون بود». افشاگری های بعدی در سال 2004 نیویورک پست گزارش داد که یکی از بازیگران برتر فیلم های پورنوی مردانه از طرف کلوب استخدام شده است تا در طول برگزرای اردو به اعضایی که تمایل دارند خدمات ارایه دهد. در واقع اردوگاه در کنار فعالیت های مختلف دیگرش یک مجلی عیاشی هم جنس بازی نیز برای اعضا فراهم می کند. ریچارد نیکسون که از روسای جمهور سابق آمریکا بوده و قبل از ریاست جمهوری به کلوب نیز دعوت شده بوده در مورد مراسم ها و اتفاقاتی که در اردوگاه می افتد؛ گفته است «چندش آورترین اعمال شیطانی که حتی نمی توانید تصورش را بکنید». کریس جونز، یکی از کارگران اردوگاه در سال ۲۰۰۵، افشا کرده است که بارها از طرف اشراف پیری که به اردوگاه آمده بوده اند؛ به او پیشنهاد رابطه جنسی شده است. جونز به خاطر این اظهاراتش و افشای اسرار کلوب از طرف دادگاه محلی کالیفرنیا محکوم به زندان شد. لیست افراد حاضر در بوهم در سال 2008 همچنین در سال ۲۰۰۸ توسط گروه های فعال در مورد حقایق آمریکا لیستی از افراد شرکت کننده در کلوب کشف و منتشر شد که حضور تیم نومحافظه کار ريیس جمهور سابق آمریکا در کنار نمایندگان شرکت ها و صنایع بزرگ، دولتمردان و بانک داران، در این اردوگاه را تایید می کند. جرج بوش، دیوید راکفلر، هنری کیسینجر، دونالد رامسفلد، کولین پاول و چندین نفر از سازمان سیا مانند جیمز وولسی در سال 2008 در گردهمآیی این اردوگاه شرکت کرده اند. چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:" تاریخچه ی تشکیل فروماسونری ", :: 15:46 :: نويسنده : رضا
میدونید تاریخچه ی نظم نوین جهانی به چه زمانی بر میگرده؟؟؟؟؟؟؟؟؟لان بهتون میگم!!! یهودیان مدتی برده ی مشرکین مصریان باستان بودند ! مصریان هم بیشترشان جادوگر بودند!!! از همین رو یهودیان هم که برده ی آن ها بودند این فنون جادو گری را از آن ها فراگرفتند!!!! بعد همون گروه یهودی که برده بودن بعد از آزادی ,گروهی تشکیل دادند به نام شوالیه های معبد سلیمان! که این گروه همون فنون جادوگری رو از مصریان یاد گرفته بودند!!!! اونا 20 سال بعد از تسخیر اورشلیم مسجد قبه السخره همون مسجد با گنبد طلایی رو تسخیر کردند آنها فنون مخفی راکه از مصریان باستان یادگرفته بودن یا همون فنون مخفی کابالا رو گسترش دادند!و در سال 1307 میلادی شاه فرانسه آن ها را به جرم جرم انکار مسیح , همجنس بازی , بت پرستی و بعلاوه سحر و جادو دستگیر کرد. ولی این اتمام داستان نیست!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
تعالیمی که در بابل و مصر باستان به وجود آمده بود تا همین امروز هم به صورت مشهود به کار گرفته میشوند!!!!!! و نظم نوین جهانی که این روزها خیلی میشنویم به دست اون ها در حال تحقق است!!! یعنی از همون زمان اونها به دنبال نظم نوین جهانی بودند!!!!
و اونها در سایه و به طور مخفی هر جنگ , انقلاب و سیاستی را مهندسی کرده اند. آنها هر چه را که شما میخوانید میشنوید و میبینید کنترل میکنند!!!!! اونا با تلقین طرز تفکر مورد نظر جمعیت کثیری از مردم رو مدیریت میکنند! و در پست های کلیدی قدرت نفوذ کرده اند!!!!! و در سایه , نظام سیاسی جدیدی را پایه گذاری کرده اند!!! و همینطور نظام اقتصادی و بد تر از اون نظام دینی!!!!! این است نظم نوین جهانی!!!!!!!!! نماد هایی که اونها برای کنترل جهان و ظهور دجال آماده کرده اند در اطراف ما زیاد است!!!!
چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:نماد و سمبل شیطان, :: 15:9 :: نويسنده : رضا
پنتاگـــرام (ستاره پنج ضلعی وارونه)
![]() به ادامه مطلب بباید . . . از جمله معروف ترین نمادهای شیطانگراها پنتاگـــرام است، نشانه ستاره صبح، نامی كه به شیطان تعلق دارد. این علامت در مراسمهای مخفیانه و جادوگری برای احضار ارواح شیطانی استفاده میشود.
پنتاگرام شیطانی نمادی پیچیده است كه از تركیب ستاره پنج پَر با سر بز به وجود آمده است و این نوع استفاده درعین این كه جدیدترین مورد استفاده از پنتاگرام است به همان اندازه شناخته شده ترین و جدال آمیزترین نوع استفاده از پنتاگرام نیز به شمار میآید. پنتاگرام شیطانی همیشه وارونه است با یك رأس رو به پایین و دو رأس رو به بالا. این علامت نشانی از جادوی سیاه است كه حاكی از پیروزی ماده و آرزوهای فردی بر عقاید و تعصبات دینی و مذهبی است.
پنتاگـــرام:
ستاره پنج پر یا پنتاگرام یکی از مهمترین، قدرتمندترین و ماندگارترین سمبل ها در تاریخ بشر است. این علامت در فرهنگ و تمدن باستان مایان های امریکای لاتین، هند، چین، مصرو یونان از مهمترین و پرمعناترین علامتها بوده است. ابتدایی ترین شکل پنتاگرام بر روی دیوارهای غارهای عصر حجر کنده کاری شده بوده و در نقاشی های مردم بابل به عنوان الگوی ترسیم سیاره ونوس به چشم می خورد. رازهایی مابین سیر استفاده از این علامت، طراحی های قدیمی از مدار حرکت سیاره ونوس و رب النوع معروف بیشتر وجود دارد که گاهی باعث این تفکر غلط میشود که پنتاگرام سمبل ایشتر است. در کتب آسمانی مخصوصا کتابهای یهودیان بسیار زیاد به پنتاگرامها اشاره شده است.
پنتاگرام در جهان کهن
پنتاگرام های اولیه اشکالی زمخت با شکل هندسی ناهمگون به صورت کنده کاری روی سنگهای عصر حجر داشتند. مردم آن زمان اعتقاد داشتند که این علامت معنایی روحانی و غیرمادی دارد. اعتقاد آنان بر این بود که رازی در شکل قرار گرفتن ستاره ها وجود دارد که بر انسان پوشیده است، آنها پنتاگرام را از روی شکل قرار گیری پنج سیاره برداشت کرده بودند که وقتی با خطی فرضی به هم اتصال پیدا می کردند به صورت مبهم شکل پنتاگرام را به خود می گرفت. نسل های بعدی بشر معانی مختلفی را از این شکل برداشت کردند معانی بسیار زیاد و اغلب مقدس و خداپرستانه.
پنتاگرام ها به سومری ها برای نوشتن و استفاده از متون کمکهای زیادی کردند. این علامت نشان دهنده پنج سیاره مهم بود که با چشم غیر مسلح قابل رویت بودند. بعدها پنتاگرام به عنوان سمبل رب النوع زیبایی ونوس نیز شهرت یافت.
برطبق نظریات ریاضی دان و فیلسوف یونانی فیثاغورث عدد پنج نماد انسان بود چون اعضای بدن انسان به پنج طرف تمایل داشتند، ( اگر دستها و پاها را ازهم باز کنید به شکل یک ستاره پنج پر در می آید)، او این تفکر را برای اولین بار در یونان پایه گذاری کرد که پنتاگرام نماد روح انسانی است و البته چون در آن زمان آفرینش انسان تابــع عناصر پنجگانه بود ( آتش ، آب ، خاک ، هوا ، روح ) پنج گوشه پنتاگرام اینگونه توصیف شد. طبق این تفکر انسان از این پنج عنصر به وجود می آمد.
پیروان مکتب فیثاغورث طلسم پنج پر را به صورت آیینی مقدس حفظ کردند. آنها نام این آئین را HGIEIA نامیدند.
و معتقدند ترکیبی از ابتدای نام یونانی عناصر آب، خاک، روح، آتش و هواست.
خصوصیت منحصر به فردی که این سمبل را تا به امروز ماندگار کرده وابستگی شدید و همه جانبه آن به مسائل مقدس و خدایی آن است که در مقاطع زمانی مختلف و بین اقشار و نسلهای گوناگون کاربرد داشته است، چه این خدا خدای یگانه بوده یا خدایان متعدد. سپس با ظهور مسیح پنتاگرام جامه کریستین به تن کرد.
می گویند بر تن مسیح با خنجر ستاره ای زخم زدند که پنج گوشه داشت ( شاید به همین خاطر می باشد که آنتی کریست های امروزی از پنتاگرام زیاد استفاده می کنند)
چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:مشروب فروشی به نام مكه و شكل مكه, :: 14:52 :: نويسنده : رضا
به گزارش نقدنیوز،پس از اهانت به قرآن كریم در امریكا، اینبار نوبت به قبله مسلمانان رسیده است تا مورد اهانت قرار بگیرد. طبق اخبار رسیده قرار است در منطقه تجاری مانهاتان در نیویورک، یک مشروب فروشی جدید به نام "سیب مكه "افتتاح شود. به تصاویر زیر توجه كنید: ![]()
![]() ![]() ![]() حال این سوال مطرح می شود پایگاههای اطلاع رسانی من جمله صدا وسیما ، جراید و پایگاه های اینترنتی چرا در قبال این موضوع سكوت كرده اند و منتظر مانده اند تا این مشروب فروشی شروع به كار كند و سپس .... ! منتظران مهدی شما باید اول حركتی كنید تا بعد خدا دستتان را بگیرد مگر مختار نامه را نمیبینید در زمان سوختن كعبه چه شد بیدارشید منتظران اسم جلاله "الله" روی کفش ورزشی نایک
تا قبل از این Made In China حتی به تسبیح ها و جانمازهای ایرانیان رسیده بود و حالا كلمه "الله" و عبارت مقدس مسلمانان یعنی "بسم الله الرحمن الرحیم" را به قسمت پشت شلوارهای ایرانیان برده اند و عجیب آنكه برخی مدعیان كه پیشتر در اعتراض به عبارت كوكاكولای برعكس شده كفن پوش به خیابان ها می ریختند و در جهت تحریم كوكاكولا و نستله حركت می كردند، هم در برابر كشتار مسلمانان چین سكوت كرده اند و هم در برابر این توهین آشكار.
چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:اولین فراماسون ایران کیست؟, :: 14:3 :: نويسنده : رضا
نایبالسلطنه عباس میرزا پسر فتحعلیشاه در دوران حاكمیت خود بر تبریز، شش نفر را روانه انگلستان كرد. این شش نفر عبارت بودند از: میرزا صالح شیرازی، میرزا جعفر مهندس، میرزا جعفر طبیب، میرزا رضا (مترجم فارسی ناپلئون بناپارت)، محمدعلی شاگرد قورخانه و میرزا حاجی بابا كه خود در لندن مشغول تحصیل علم طب بوده است. در میان این عده، میرزا صالح شیرازی، به خط خود سفرنامهای نوشته كه از روز حركت كردن از تبریز به همراه كلنل «میجر دارسی» به سوی روسیه و از آنجا به انگلستان تا روز بازگشت به استانبول و سپس ورود به ایران را روز به روز یادداشت كرده است. وی در این سفرنامه، تاریخ روابط روس و فرنگستان و شمهای از تاریخ ناپلئون و حمله به روسیه و حریق مسكو و غیره تا ایام توقف او در جزیرة سنت هلن برشتة تحریر كشیده است. داستان تحصیل او و پنج تن از شاگردان ایرانی در لندن و اشكالات عجیب و غریبی كه در راه پیشرفت كار ایشان بوجود میآمده است، براستی داستان غم فزائی است كه تا كسی نخواند نتواند باور داشت. میرزاصالح مذكور در ضمن داستان خود بوسیلة بعض رجال خیراندیش وارد در انجمن فراماسونها میشود، و خود در دو جای سفرنامة خود كه به خط اوست باین موضوع تصریح كرده به تاریخ پنجشنبة بیستم رجب مطابق سیزدهم ماه مه 1233 هجری قمری مینویسد: «... چون مدتها بود كه خواهش دخول مجمع فراموشان را داشته فرصتی دست نمیداد تا اینكه مسترپارس، استاد اول فراموشان را دیده كه داخل به محفل آنها شده باشم و قرارداد روزی را نمودند كه در آنجا روم... روز 20 رجب مطابق 13 می به همراه مستر پارس و «دارسی» داخل به فراموشخانه گردیده شام خورده در ساعت یازده مراجعت كردم. زیاده ازین درین باب نگارش آن جایز نیست...» باز در وقایع چهارشنبة 1323 (13 نوامبر 1818) مینویسد: «... در صحن كلیسا مستر هریس نامی را كه بزرگخانة فراموشان بود و بنده را به دو مرتبه از مراتب مزبور رسانیده بود مرا دیده مذكور ساخت كه یك هفته دیگر عازم ایران هستید و فردا فراموشخانه باز است اگر فردا شب به آنجا خود را رسانیدی مرتبة اوستادی را به تو میدهم و اگرنه ناقص به ایران میروی ـ خواستم زیاده در خصوص رفتن گفتگو كنم فرصت نشد...» «... روز پنجشنبه مطابق چهارم نوامبر هنگام صبح از مهمانخانة مزبور سوار شده دو ساعت از ظهر گذشته وارد به لندن گردید و چون روزی بود كه بنده بایست داخل به فراموشخانه شود، یك ساعت بعد از آن كه در سه ساعت از ظهر گذشته باشد داخل به فراموش خانه شده و هفت ساعت از ظهر گذشته بعد از شام از فراموش خانه بیرون رفتم...» پس در این صورت میرزا صالح نخستین كسی است كه از ایرانیان وارد این جمعیت شده و به قراری كه نوشتهاند همو اول كسی است كه مطبعة حروفی وارد ایران كرده و خود او هم در سفرنامهاش اشاره به فرا گرفتن طریقة چاپ و مركب سازی كرده و از خریداری اسباب و ابزار كار چاپ هم ذكری میكند. و همواست كه به عقیدة پروفسور براون در عهد محمد شاه نخستین روزنامة فارسی دایر كرده است و شنیدهام كه اولین لژماسونی را هم او در ایران راه انداخته است. (ماهنامه یغما جلد سوم (سال 1329) چاپ اسفند 1362) چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:" نشانههای تفكر فراماسونری در جریان انحرافی ", :: 13:50 :: نويسنده : رضا
ماه گذشته (90/01/21) آیتالله مصباح یزدی از شكلگیری فراماسونی در كشور در قالب جدید خبر داد و تلنگری فكری به اذهان نخبگان و مردم وارد ساخت. البته ایشان از مدتی پیش در جلسات خصوصی درباره وقوع چنین پدیده خطرناكی هشدار میداد. اكنون پرسش این است كه آیا آیتالله مصباح برای چنین ادعایی به سند مهمی دست یافته یا از رگههای فكری این جریان، چنین خطری را احساس كرده و درباره شكلگیری مجدد آن هشدار داده است؟ بیتردید دانشمندان بابصیرت همانند پزشك حاذق كه از آثار ظاهری به نوع بیماری پی میبرند، بهراحتی میتوانند با مشاهده علایم، نوع انحراف را شناسایی كرده در پی درمان آن برآیند. كسانی كه با مبانی و آموزههای فراماسونری آشنا باشند، هنگام برخورد با سخنان و نوشتههای فرد معلوم الحال دولت متوجه میشوند كه این گونه حرفها از سر تصادف نیست بلكه طبق برنامه و با محاسبات دقیقی به پیش میرود. ما در این تحلیل ابتدا به اصول و مبانی فراماسونها میپردازیم و سپس با ذكر بخشهایی از سخنان رحیم مشایی و برخی جریانات با كاركرد مشابه، تطبیق آن را به قضاوت شما خوانندگان محترم وامیگذاریم. چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:" نشانههای تفكر فراماسونری در جریان انحرافی ", :: 13:43 :: نويسنده : رضا
در باره شكل گیری فراماسونری و نفوذ آن در جامعه اسلامی ایران، لازم است ابتدا مبانی فراماسونری را بهخوبی بشناسیم و سپس با نشان دادن كدهایی از جریان شبه ماسونی نفوذی و تطبیق آن بر مبانی ماسونها، این مدعا را ثابت كنیم و سپس در صدد چاره جویی بر آییم شاره: مدتهاست جریانی انحرافی در دولت نفوذ كرده و هر از چندی با بیان مطالب غیر كارشناسانه، فضای جامعه را دچار تنش و اضطراب میكند. در باره نوع گفتمان و علل پرداختن به این گونه مسایل، دیدگاههای متفاوتی مطرح شده است. عدهای آن را محصول شهرت طلبی و برخی ورود غیر متخصص در حوزه كارشناسی ذكر كردهاند ولی حقیقت مطلب آن است كه آیت ا... مصباح آن را دریافت و نسبت به خطر شكلگیری آن هشدار داد: " امروزه در دورن جامعه ما تشكیلاتی فراماسونری در حال شكل گرفتن است، و همانطور كه در دوران مشروطه، فراماسونری با شعار قرآن و اسلام پیش آمد، امروز نیز فراماسونری با شعارهای انقلاب و اسلام جلوه میكند و تحت پوشش آن حرف خود را بیان میكند، یعنی قالب را حفظ و محتوا را عوض میكند. " (پایگاه اطلاع رسانی آثار آیت ا... مصباح یزدی، 24/01/1390) در باره شكل گیری فراماسونری و نفوذ آن در جامعه اسلامی ایران، لازم است ابتدا مبانی فراماسونری را بهخوبی بشناسیم و سپس با نشان دادن كدهایی از جریان شبه ماسونی نفوذی و تطبیق آن بر مبانی ماسونها، این مدعا را ثابت كنیم و سپس در صدد چاره جویی بر آییم. مبانی فراماسونری عبارتند از اومانیسم و انسان گرایی، ناسیونالیزم و ملی گرایی، كثرت گرایی دینی و پلورالیزم، دین زدایی و دین ستیزی. در قسمت قبل درباره اومانیزم و انسان گرایی مطالبی را تقدیم خوانندگان كردیم. در این بخش به باستانگرایی كه یكی دیگر از مبانی ماسونها است میپردازیم. 2. ناسیونالیزم و باستان گرایی ================== مهمترین رسالت فراماسونها رهایی بشر از دین است، به طوری كه آنان " مهمترین تكلیف لژ بزرگ انگلستان را دین رهایی laisme دانستهاند؛ زیرا با قیود مذهبی، اهداف ماسونی هرگز پیش نخواهد رفت " (كتاب صبح، محمد خاتمی، ص22) ماسونهای انگلیسی با استناد به ماده 17 موافقتنامه سپتامبر 1929 میگویند: "در لژها نباید به هیچ وجه راجع به مسایل مذهبی و سیاسی صحبت شود " (همان، ص24) در این راستا فراماسونها به جای دین و ارزشهای دینی، گرایشهای قومیتی و ملی گرایانه مینشانند تا بتوانند تا حدودی خلأ دین را برای اعضای خود جبران كنند. دكتر موسی حقانی، نویسنده و محقق ارجمند، در كتاب خود بر این نكته تاكید میكند كه " ترویج ناسیونالیزم مبتنی برعصمت (شوونیسم) در كنار مذهبزدایی و غرب گرایی از دیگر اقدامات ماسونها بود.احیای باستانگرایی و تاریخ پیش از اسلام هدف مشترك وزارت مستعمرات بریتانیا و سازمان فراماسونری در ایران و سایر كشورهای اسلامی بود. این حركت در تاریخ معاصر از آخوندزاده، ملكم خان، آقاخان كرمانی و... آغاز شد و دیگر فراماسونها نظیر فروغی و پیرنیا آن را پی گرفتند. هدف این جریان معرفی اسلام بهعنوان عاملی مخرب در تاریخ ایران و عنوان نمودن این مطلب بود كه تاریخ ایران پیش از اسلام، درخشان تر از ایران بعد از اسلام است. برای اثبات این فرضیه موهوم تاریخی، تمام قلمها به كار افتاد و آثاری نظیر كتابنامه خسروان اثر جلالالدین میرزا از شاگردان ملكم و آخوندزاده كه در تمجید پادشاه ایران پیش از اسلام و به فارسی سره نوشته شده بود، نمایشنامه عشق و مردانگی اثر ابوالحسن فروغی كه در تمجید ایران باستان به رشته تحریر درآمده بود. از پرویز تا چنگیز اثر تقی زاده، ایران باستان حسین پیرنیا، فرهنگ پهلوی اثر پرویز ناقل خانلری و... به رشته تحریر درآمد. وجه مشترك تمامی این آثار، بزرگنمایی آثار حكومتهای پیش از اسلام، در ایران میباشد و تأسف خوردن بر سقوط دولت ساسانی به دست مسلمین. حكومت پهلوی كه اساس آن را فراماسونها پیریزی كرده بودند، نیز دقیقاً در همین راستا حركت میكرد. با نطق فروغی در مراسم تاجگذاری رضاخان، وی قذاق بیسواد و قلدری را در حد و ردیف شاهان ساسانی و هخامنشی قرار داد. بعد از آن تمام شعرا و نویسندگان وابسته، پهلوی را وارث تاج و تخت كیان معرفی كردند و نشریات مختلف به ترویج این امر پرداختند و مقالات متعددی در خصوص مهرپرستی و زردشتی گری توسط اعضای لژ مهر و دیگر نویسندگان آن نوشته میشد....این روند نه تنها در جامعه بلكه در لژها نیز به نحو شدیدی دنبال میشد.(تاریخ تحولات سیاسی ایران، موسی حقانی و موسی نجفی، به نقل از مجله مهر، سال اول، شماره اول ص3 و شماره 12 7) جریان فراماسونری ابتدا بر ارزشهای ملی گرایانه آب و خاك و خون و نژاد و باستان گرایی تاكید میورزد ولی در این مرحله توقف نمیكند؛ زیرا هدف آنها بسی بالاتر از ناسیونالیزم و ملی گرایی كشوری و منطقهای است و چه بسا در دراز مدت همین ملیگرایی افراطی محلی و منطقهای نیز موی دماغ آنها گردد. از این رو با طرح تفسیر جدیدی از ناسیونالیزم سعی میكنند آن را به میدانی سوق دهند كه با فرهنگ پذیری غربی و ذوب شدن در فرهنگ واحد جهانی كه همان فرهنگ فراماسونری و به عبارت دیگر همان اومانیزم و انسان گرایی به جای خداگرایی است سازگار باشد. در همین راستا محمود هومن، فرمانروای شورای عالی ایران، ضمن ارائه نگاهی فلسفی و اعتقادی از سلطنت، از ناسیونالیزم كه او آن را میهن پرستی یا پاتریوتیسم مینامد، به نوعی وحدت فرهنگی یا كاسموپولیتیسم (حكومت جهانی) میرسد. وی ضمن رد نظراتی كه میهن را به خاك، نژاد، زبان و... محدود میكند، میگوید: "... میهن جایی است كه من در آن جا تربیت یافتهام و در آن جا اخلاق انسانی و تاریخ یك دسته از انسانها با یكدیگر هماهنگ شده است. اخلاق انسانی مفهومی كلی است و درباره همه انسانها درست است. اخلاق ایرانی با اخلاق یونانی تفاوت ندارد ولی تاریخ ما با تاریخ او تفاوت دارد و این جزئی بودن تاریخ دسته معینی از مردم است كه مفهوم كلی اخلاق انسانی را محدود و تبیین میكند و باعث میشود كه میهن مفهومی معین و محدود گردد. " ( تاریخ تحولات سیاسی ایران به نقل از اسناد مؤسسه مطالعات تاریخ..... گفتار بزرگ فرمانروای آیین اسكاتی در جشن طریقت 1351، ص 6) برای شكل گیری چنین اتحادی یعنی شكل گیری ناسیونالیزم جهانی و نشاندن انسان به جای خدا، " وی پیشنهاد میكند كه ملتها به جای بزرگنمایی نقاط منفی تاریخ خود كه شامل جنگها و نظایر آن میشود، به نكات انسانی تاریخ خود تكیه كنند كه موجب وحدت ملتها میشود. این نكته اساس طرح حكومت جهانی ماسون میباشد كه از آن به كاسموپولیتیسم تعبیر میشود. " (مبانی فراماسونری، ص 206) با بیان این نكته، راز برخورد دوگانه ماسونها با مسأله ناسیونالیزم به دست میآید. در آثار مكتوب و موضع گیریهای ماسونها میبینیم آن جا كه مسأله اسلام مطرح میشود، تكیه آنان بر ناسیونالیسم شوونیستی است و برتری عجم بر عرب مطرح میشود و آن جا كه از سایر كشورها و ادیان به ویژه سلطة غرب و یهودیان سخن به میان میآید، تكیه آنها بر فرهنگ جهانی و انسانی و كاسموپولیتیزم پر رنگ و جدی میشود. " و صدالبته این مقدمهای است برای حكومت جهانی یهودیان و ماسونها كه به نحوی جدی و آشكار توسط جمعیت طرفداران حكومت متحده جهانی و شیعه ایرانی آن جمعیت ایرانی طرفدار حكومت متحده جهانی تعقیب میشد. این جمعیت كه وابسته به سازمان جهانی فراماسونری است، با مخفی نمودن این وابستگی و روی آوردن به فعالیتهای آشكار سیاسی، سعی در ایجاد حكومتی جهانی دارد كه احكام آن ضمانت اجرایی داشته باشد. " (همان) جریان فراماسونری در كشور سال هاست كه به دنبال اجرایی كردن این نوع تفكر بوده است. پیش از انقلاب اسلامی ایران و در زمان رژیم پهلوی نیز این نوع تفكر فعال بود و رژیم پهلوی كه محصول فعالیت جریان فراماسونری در كشور به شمار میآمد، با تمام ابزار و امكانات در صدد اجرایی كردن ناسیونالیسم ایرانی و سپس تشكیل حكومت جهانی از این سنخ بود. در همین راستا بهای آزادی دكتر شریعتی از زندان، نوشتن سلسله مقالاتی قرار داده میشود كه در آن به جای اسلام، بر ملیت ایرانی تاكید شود. وی به دنبال آزادی از زندان، با نوشتن سلسله مقالاتی در كیهان با نام "بازگشت به خویشتن " به ترویج ملی گرایی و ناسیونالیزم پرداخت و از حمله اسلام به ایران كه موجب مسلمان شدن ایرانیها شد، به "حمله تازیان به ایران " تعبیر كرد! شهید مطهری در بخشی از نامه دردمندانه اش خطاب به حضرت امام(ره) در باره این سری مقالات مینویسد: " درباره ملیت ایرانی قطعا تاكنون احدی از ملیت ایرانی به این خوبی و مستند به یك فلسفه امروز پسند دفاع نكرده است. شایسته است نام آن را "فلسفه رستاخیز " بگذاریم. " منظور حزب رستاخیز است كه محمد رضا شاه آن را حزب رسمی دولتی اعلام كرده بود و همه موظف بودند كه در آن عضو شوند، شهید مطهری خلاصهای از مقالات دكتر شریعتی را این گونه برای امام توضیح میدهد: " خلاصه این مقالات كه یك كتاب میشود، این بود كه ملاك ملیت، خون و نژاد كه امروز محكوم است، نیست؛ ملاك ملیت، فرهنگ است و فرهنگ به حكم این كه زاده تاریخ است نه چیز دیگر، در ملتهای مختلف، مختلف است؛ فرهنگ هر قوم فرهنگ آن قوم است؛ هر قوم كه فرهنگ مستمر نداشته نابود شده است؛ ما ایرانیان فرهنگ دو هزار و پانصد ساله داریم كه ملاك شخصیت وجودی ما و من واقعی ما و خویشتن اصلی ماست، ولی در طول تاریخ حوادثی پیش آمد كه خواست ما را از خود واقعی ما بیگانه كند ولی ما هر نوبت به خود آمدیم و به خود واقعی خود بازگشتیم، " ایشان سپس به سه جریانی كه شریعتی آنها را از بین برنده "خود واقعی " ملت ایران معرفی كرده، اشاره میكند و مینویسد: شریعتی میگوید آن سه جریان عبارت بود از حمله اسكندر، حمله عرب، حمله مغول، در این میان وی بیش از همه درباره حمله عرب بحث كرده و نهضت شعوبیگری را تقدیس كرده است، آنگاه گفته است اسلام برای ما ایدئولوژی است و نه فرهنگ؛ اسلام نیامده كه فرهنگ ما را عوض و فرهنگ واحدی به وجود آورد، بلكه تعدد فرهنگها را به رسمیت میشناسد همان طوریكه تعدد نژادی را یك واقعیت میداند؛ آیه كریمه "اِنّا خَلَقناكُم مِن ذَكَرٍ وَ اُنثی وَ جَعَلناكُم شُعوباً وَ قَبائِلَ... " ناظر به این است كه اختلافات نژادی و اختلافات فرهنگی كه اولی ساخته طبیعت است و دومی تاریخ، باید به جای خود محفوظ باشد؛ ادعا كرده است كه ایدئولوژی ما روی فرهنگ ما اثر گذاشته و فرهنگ ما روی ایدوئولوژی ما، لهذا ایرانیت اسلامی شده است و اسلام ما اسلام ایرانی شده است. شهید مطهری میافزاید: این بیان عملا و ضمنا، نه صریحا فرهنگ واحد به نام فرهنگ اسلامی را انكار كرده است و صریحا شخصیتهایی نظیر بوعلی و ابوریحان و خواجه نصیرالدین و ملاصدار را وابسته به فرهنگ ایرانی دانسته است؛ یعنی فرهنگ اینها ادامه فرهنگ ایرانی است. همانگونه كه ملاحظه میكنید، شریعتی در این مقالات از ناسیونالیزم خون و نژاد گذشته و با جدا سازی فرهنگ از ایدئولوژی سعی كرده است فرهنگ را معلول تاریخ یك ملت معرفی كند و به عبارتی وانمود كند كه این تاریخ است كه فرهنگ را میسازد نه مكتب! همان كه فراماسونها بر آن تصریح میكردند. زمانی كه فرهنگ معلول تاریخ شود، میتوان با نادیده گرفتن نقاط منفی تاریخ خود كه شامل جنگها و نظایر آن میشود، به نكات انسانی تاریخ خود تكیه كرد و موجب وحدت ملتها شد! و این نكته، اساس طرح حكومت جهانی ماسون میباشد كه از آن به كاسموپولیتیسم تعبیر میشود و در سطور پیشین به آن اشاره شد. ب. تطبیق آرای جریان انحرافی و نفوذی در دولت بر این اصل ماسونها ======================================= تطبیق نظریات جریان انحرافی با آرای ماسونها، یك روش كاملا مستند و علمی است. مشایی در همایش ایرانیان خارج از كشور؛ بر روی همان اصول ملیگرایانه گام برمیدارد و مكتب ایران را به جای مكتب اسلام نشانده، میگوید: "من اصرار دارم برمكتب ایران، بعضیها ممكن است بر من خرده بگیرند كه تو چرا نمیگویی مكتب اسلام، مكتب اسلام دریافتهای متنوعی از آن وجود دارد. دریافت ناب از حقیقت ایمان و حقیقت توحید و حقیقت اسلام مكتب ایران است؛ باید از این پس ما مكتب ایران را به دنیا معرفی كنیم "(سایت شورای عالی ایرانیان،14/5/89) وی پس از آن كه علما و بزرگانی از جمله آیت ا... مصباح درباره این اظهارات غیر اصولی و منحرف موضع گرفته و گفتند " كسانی كه بیشرمانه شعار مكتب ایران را میدهند خودی نیستند " درصدد توجیه و تأویل سخنان خود بر آمده، میگوید: "این حرف من (مكتب ایرانی) حرف جدیدی نبود، بلكه حرف امام است. امروز حرفهای مختلفی در دنیا به نام اسلام زده میشود آیا ما قبول داریم؟ بلكه اسلامی را قبول داریم كه در ایران مستقر است. " (سایت استقامت) رئیس جمهور نیز در ادامه به كمك وی میآید و میگوید: منظور آقای مشایی، مكتب اسلام ناب محمدی است كه امروز كانون آن ایران است. ولی مرور زمان نشان داد كه این توجیهات، به دلیل ترس از افكار عمومی است و گر نه وی به همان مكتب ایران اعتقاد دارد. شاهد آن، اظهارات و عملكرد وی پس از این اظهار نظر است. چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:جریان انحرافی همانند فراماسونری عمل می كند, :: 13:31 :: نويسنده : رضا
مباحث جاری کشور، نیازمند تحلیل است؛ زیرا از بعضی آقایانی که انتظار نمی رفت اعمالی سر زده که به هیچ وجه درست نمی باشد. توجه به دو جمله از «صدای آمریکا» و «بی.بی.سی»، اهمیت درست نبودن این رفتارها را نشان میدهد: موضوعات آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان |
|||||||||||
![]() |